- 09 دی 1395
- کد خبر 15929
Print This Post
سایز متن /
نی زار: یعقوب لیث صفاری پسر مسگری از قریه قرنین اهل سیستان بود و از آنجا که شغل رویگری را از پدر به ارث برده بود به صفار معروف شد، ولی به خاطر دلاوریها و منش والا عدهای از عیاران او را به سرداری خود برگزیدند. با محبوبیتی که میان مردم به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود توانست به قدرت برسد.
در زمان به قدرت رسیدن یعقوب لیث صفاری حکومت بنیعباس در ایران قدرت بسیاری داشتند و یعقوب لیث که از به قدرت رسیدن اعراب در ایران ناراضی بود از ابتدای حکومت خود رویای سرنگونی حکومت بنی عباس را در سر میپروراند. برخی بر این عقیده اند که دودمان صفاری به پادشاهان ساسانی میرسد، شاید این خود گواه بر دشمنی این ایرانی وطنپرست با اعراب بود. از این رو بعد از فتح کرمان و نیشابور و بعد از آن فتح خراسان و سرنگونی حکومت طاهریان به جهت سرنگونی بنی عباس به خوزستان لشکر کشید و از آنجا راهی بغداد شد،
بر اساس بخش هایی از روایات تاریخی؛ در سال ۲۶۲ یعقوب از فارس رو به خوزستان نهاد. چون خبر به خلیفه المعتمد رسید، فرمان حکومت خراسان، گرگان، طبرستان، ری و فارس را در حضور حاجیان به شمول شرطگی بغداد به وی داد. اما یعقوب راضی نشد و به خلیفه پیغام داد که به چیزی راضی نیست جز رسیدن به بغداد. یعقوب لیث جهت تصرف بغداد و جنگ با خلیفه نخست به خوزستان لشکر کشید. در آن جا پیشنهاد یاری، صاحب الزنج، رهبر بردگان بغداد، را که جهت همکاری و جنگ با خلیفه به وی عرضه گشته بود، نپذیرفت. شاید بدین علت که از شائبه پشتیبانی از نهضتهایی غیر ایرانی و استقلالطلبانه دور بماند. این رفتار نشان دهنده عزم وی برای استقلال ایران و رهایی از هرگونه قید و بند یا شائبهای است. یعقوب سپس از طریق اهواز عازم بغداد گشت و تا نزدیکی واسط پیش راند. در ناحیهای به نام دیر العاقول با سپاهی به فرماندهی برادر خلیفه، موفق بالله، رو به رو شد و شکست در سپاه خلیفه افتاد. بار دیگر عباسیان به خدعه متوسل گشتند و آب دجله را در لشکرگاه وی انداختند و سپاه وی به ناچار عقب نشست.
در این میان یعقوب لیث بیمار گشت و در انتظار بهبود و از سرگیری جنگ به گندیشاپور در خوزستان بازگشت. عزم وی برای جنگ با خلیفه ی خدعهگر و حکومت ایرانیستیز عباسیان چنان جدی بود که پیشنهاد صلح خلیفه را حتی در هنگام بیماری نپذیرفت و به قول خویش در مورد عباسیان: ‘هرگز مباد که کسی بر ایشان اعتماد کند’، همواره پابرجا ماند.
بعد از حملهی اعراب تا زمان یعقوب لیث زبان رسمی ایران و حکومتهای ایرانی «عربی» بود، یعقوب نخستین پادشاه ایرانی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال بعد از ورود اسلام به ایران دوباره احیا و زبان رسمی کشور اعلام کرد و بعد از آن هیچ کس در دربار او حق نداشت به غیر زبان پارسی سخن بگوید. تا جایی که از زبان مورخان نقل شده است: وقتی یکی از شاعران آن عصر در مدح یعقوب شعری به زبان عربی سرود او را ملامت کرد و به او گفت چرا به زبان پارسی شعر نمیگویی من این زبان را نمیدانم.
یعقوب زبان پارسی دری را زبان رسمی کشور اعلام کرد و بعد از آن حکومت سامانی راه او را دنبال کرد و زبان پارسی را تا حد زیادی گسترش داد و این رسمیت تا کنون ادامه دارد.
سردار بزرگ ایرانی در سال ۲۶۵ در گندیشاپور بر اثر بیماری قولنج درگذشت.
همهی مورخان بر اینکه یعقوب دلاوری شجاع و باهوش و بسیار سیاستمدار بود اتفاق نظر دارند و وی مردی باخرد و استوار توصیف کردهاند. حسن بن زید علوی که یکی از دشمنانش بود، او را از جهت
استقامت و پایداریش سندان لقب داده بود. آرامگاه یعقوب لیث اکنون در ۱۰ کیلومتری جنوب شرقی دزفول در روستایی به نام شاهآباد قرار دارد. قدمت آرامگاه یعقوب لیث صفاری، به دوره سلجوقی تا قاجار میرسد.
در یکی از کتب تاریخی آمده است: این بنا احتمالاً آرامگاه شاه ابوالقاسم سردارِ نامیِ ایران «یعقوب لیث صفاری» است که در شهر جندی شاپور وفات یافتهاست. آرامگاه با گنبد مضرس ساخته شده و با توجه به مرمتهای مختلف، قدیمیترین قسمت آن مربوط به دورهٔ سلجوقی است.
یعقوب لیث را نخستین شهریار ایرانیِ احیاگر زبان پارسی، پس از فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان میدانند. وقتی شاعری بنا بر رسم زمان قصیدهای به عربی در مدح او سرود، وی او را ملامت کرد که چرا به زبانی که نمیفهمد برایش شعر سرودهاست. با شنیدن این سخن، محمد بن وصیف که ادارهٔ امور دیوان یعقوب را بر عهده داشت، قصیدهای به فارسی در مدحش سرود و این قصیده (براساس روایت مؤلف ناشناس تاریخ سیستان که قصیده را نقل نموده) آغاز سرودن شعر درباری به این زبان شد.
یعقوب لیث صفاری یکی از سرداران ایرانی در سال ۲۴۹ به مدت ۱۸ سال و ۹ ماه بر ایران حکومت کرد و برای احیا زبان فارسی تلاش های زیادی انجام داد.