جایگاه تمدنی سیستان و تحولات آن / دکتر عیسی ابراهیم زاده - پایگاه اطلاع رسانی و تحلیلی نــی زار
تمدن سیستان
جایگاه تمدنی سیستان و تحولات آن / دکتر عیسی ابراهیم زاده
چکیده :
سخن از سیستان و جغرافیای تاریخی آن، انسان را به دورانهای کهن تاریخی و نیز به محوطه‏هایی باستانی رهنمون می‏شود که شاید آنها را بتوان از نخستین نشانه‏های تمدّنهای حقیقی بشر دانست. تحقیقات باستان‏شناسی نشان می‏دهد که بستر جغرافیای این منطقه، از دورانهای پیش از تاریخ آکنده از تأثیر و تأثرهای تاریخی و همچنین سکونتگاه انسانهایی سخت‏کوش، پویا و ساده‏زیست بوده است و این‏روحیه و توان را اکنون هم در وجود فرزندان آنان که ساکنان این سرزمین هستند، می‏توان دید.

اینکه در دورانهای تاریخی، بویژه به هنگام بازگویی داستانهای حماسی و قهرمانی ایران زمین، نام سیستان را در تاریخ کهن ملّی با نام پهلوانان و تاریخ‏سازان برجسته سرزمین ایران باستان همراه و هماهنگ می‏بینیم، نه یک برداشت سطحی و سخن گفتن از افسانه و اسطوره است، بلکه حقیقتی است که بر سینه تاریخ نقش بسته و بر مکانهای جغرافیایی منطقه نیز اثر نهاده است؛به هر رو سیستان یکی از برجسته‏ترین خاستگاههای تمدّن ایرانی به شمار می‏رود.

نویسنده تاریخ سیستان، گرشاسپ را بنیانگذار سیستان دانسته و می‏گوید:او پادشاهی است از خاندان کیانیان در سیستان که پیامبر زردشتیان پس از اینکه در کنار دریاچه ارومیه دعوی پیغمبری کرد و مردمان آن سامان یاری‏اش نکردند، به سیستان آمد و در پناه گرشاسب به نشر افکار خویش پرداخت.از این‏رو می‏بینیم که در اوستا و بخشهای ششگانه آن‏که از کهن‏ترین اسناد نوشته شده بشری است و بعنوان پیام و کتاب زردشت معروف است، از سیستان و توابع آن بارها یاد شده است.در این کتاب به پادشاهان کیانی که بر ایران زمین و سیستان فرمان می‏رانده‏اند پرداخته شده و درباره آنان بسیار سخن رفته است.

در کناره کویر خاوری ایران، نواری از جنوب خراسان تا کناره دریای عمان کشیده شده است که دربرگیرنده«قاینات، سیستان، خاش، سراوان و بمپور»است و چون این مناطق در میان کویرهای بیابانی و کوهستانها محصور شده، به صورت مراکز تمدّنی، از دیرباز جایگاه سیاسی-استراتژیک خود را حفظ کرده است و این امر بیشتر ناشی از حوزه‏های حاصلخیزی که بر اثر جریان رودخانه‏ها تشکیل شده، بوده است.

از سوی دیگر، گونه‏ای گسترش مستقل را در بخشهای کهن‏تر این منطقه، همچون دهانه غلامان، تپه‏های مهتاب، خزانه کوهک، قلعه تپه کرکو و شهر سوخته در هزاره پنجم پیش از میلاد در سیستان می‏توان دید که شبیه پدیده‏ای است که در همان دوران در میانرودان(بین النّهرین)رخ نموده است.

این حوزه، میان دو مرکز تمدّن بسیار پیشرفته در هزاره سوم پیش از میلاد، یعنی تمدّن«بین النّهرین و دولت ایلامی»در باختر تمدّن«هندوهای راپاو دره سند»در خاور قرار گرفته بوده و از این‏رو موقعیّت آن ایجاب می‏کرده است که با دیگر فرهنگها-بویژه فرهنگهای آسیای جنوب باختری و جنوب خاوری- ارتباط یابد که البتّه به نظر می‏رسد بین ارتباط بیشتر به صورت داد و ستد کالا و موّاد اولیّه بوده است.


پیگفتار

سرزمین باستانی و کهن سیستان در بستر جغرافیایی‏اش از چنان غنای تاریخی برخوردار است که هر پژوهشگر حقیقت بین را شگفت‏زده می‏کند. برپایه پژوهش‏ها و کاوشهای باستانشناسی صورت گرفته در منطقه، روشن شده است که این سرزمین کهن در دورانهای گوناگون تارخی و پیش از تاریخ یکی از شناخته‏شده‏ترین حوزه‏هیا تمدّنی بوده است. ۱ این بخش از میهن ما در دوران اوج شکوه و بزرگی خویش بسیار گسترده‏تر از محدوده‏ای جغرافیایی بوده است که اینک به نام سیستان در شرق ایران می‏شناسیم؛ چنان‏که در دوران باستان و اوایل دوره اسلامی مرزهای آن را شمال به اسفزاز و بامیان، از خاور به کابل و دره سند، از جنوب به کویته، قندایل و قصدار و از باختر و جنوب باختری به کرمان و مکران می‏رسیده است. ۲

پیشینه تاریخی مدنیّت و شهرنشینی در سیستان به هزاره پنجم پیش از میلاد و حتّی برپایه برخی برآوردهای باستانشناسی، به هزاره هشتم پیش از میلاد می‏رسد.پروفسورتوژی، باستان‏شناس معروف ایتالیایی که در واقع یابنده«شهر سوخته»(یکی از کهن‏ترین محوطه‏های باستانی سیستان)شناخته می‏شود، تمدّن این شهرکه در باختر سیستان کنونی است، مربوط به اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد (۳۲۰۰ پ.م)دانسته و حتّی احتمال می‏دهد که حیات و تمدّن در این شهر به هزاره هشتم پیش از میلاد برسد. ۳

سیستان در واقع خاستگاه قوم آریایی است که پس از کوچ از دشت‏های شمال خاوری آسیا و سیبری در این پهن دشت سکنی گزیده و شاخه هندو ایرانی، قلمرو خود را از سیستان به خاور و باختر در هند و ایران گسترش داده است. ۴

همچنین از نظر تاریخی می‏توان گفت که کهن‏ترین و بزرگترین شهر یاران ایران از سیستان برخاسته و در این سرزمین پرورش یافته‏اند و زرتشت با پشتیبانی شهریار سیستان(ویشتاسب) آیین خویش را در سراسر ایران و هند گسترانده است. ۵ جهان‏پهلوانان ایرانی همچون گرشاسب، سام، نریمان، زال، رستم و سهراب و…در دامان این سرزمین پرورش یافته‏اند که هریک گوشه‏ای از تاریخ حماسی میهن ما را آراسته است و نماد آزادگی و جوانمردی و پهلوان منشی ایرانیان بشمار می‏رود. ۶ نخستین فرمانروایان مقتدر و نامور ایران زمین چون کیومرث، فریدون، کیخسرو، کیقباد و…نیز از اینجا برخاسته‏اد و می‏توان گفت که در واقع سیستان خاستگاه کیانیان بوده است که نخستین فرماروایان ایرانی و آریایی به شمار می‏آیند. ۷ بدین سان، در تاریخ کهن ما، خاور ایران و بویژه سیستان، پیوسته گاهواره تمدّن و دانش و پرونده مردان راستین و در واقع کارخانه پهلوان‏سازی و جوانمردی بوده است.

این توانمندیها همه به گونه‏ای ناشی از موقعیّت ممتاز جغرافیایی و ژئوپولیتیکی سیستان بوده است. «شهر سوخته»در هزاره چهارم پیش از میلاد پل ارتباط فرهنگی، تاریخی، و بازرگانی میان خاور و باختر جهان آن روز شناخته می‏شده و در واقع پیونددهنده تمدّنهای سند و هند با تمدّنها میان رودان(بین النّهرین)و مصر از یک سو و تمدّن فرارود(ماوراء النّهر)با تمدّن حوزه دریای پارس از سوی دیگر بوده است.به سخن دیگر، هم اینک برپایه یافته‏ها و بررسیها روی آثار برجامانده در شهر سوخته، روشن شده است که سنگ لاجورد که در حقیقت گرانبهاترین سنگ پیش از تاریخ شمرده می‏شود، در آن دوران در افغانستان استخراج و به شهر سوخته در سیستان حمل می‏شده و این شهر یکی از مراکز شکل دادن و کار روی سنگ لاجورد که در حقیقت گرانبهاترین سنگ پیش از تاریخ شمرده می‏شود، در آن دوران در افغانستان استخراج و به شهر سوخته در سیستان حمل می‏شده و این شهر یکی از مراکز شکل‏دادن و کار روی سنگ لاجورد بوده است.در همان حال وجود هزاران کوزه و ظرف سفالین و وجود مواد ارگانیک و ابزارهای تولیدی در این شهر گویای این واقعیّت است که این منطقه محلّی برای ساخت و توزیع کالاها بوده است. ۸

قرارگرفتن سیستان میان دو مرکز تمدّنی بسیار پیشرفته هزاره سوم پیش از میلاد، یعنی تمدّن میان رودان و دولت ایلامی و سومری در باختر و تمدّن هندوهای راپاو دره سند د رخاور، ایجاب می‏کرده است که مردمان این سامان با دیگر فرهنگها و تمدّنها، بویژه فرهنگهای آسیاسی در خاور و باختر آسیا ارتباط داشته باشند که البتّه بیشتر این ارتباطات از شاهراههای تجاری و در قالب دادوستد کالاها و خدمات و موّاد اوّلیه صورت می‏گرفته است. ۹ با وجود افت‏وخیزهایی که این منطقه بر اثر شرایط طبیعی (همچون خشکسالی یا سیلاب‏های پیاپی، جابه‏جا شدن مسیر رودخانه هیرمند در دلتا، بادهای ۱۲۰ روزه و جابه‏جایی شنهای روان در سطح منطقه که سبب مسدود شدن نهرها و تخریب زمینهای کشاورزی و اماکن مسکونی می‏شده و گرما و…)و شرایط انسانی و اقتصادی(چون هجوم قبایل و اقوام بیگانه و جنگها و ویرانیهای ناشی از آن، تحوّلات سیاسی و تغییر نظامهای حکومتی، دگرگونیهای فرهنگی، اجتماعی و…)در دوره‏های گوناگون داشته، امروزه نیز این سرزمین همچنان موقعیّت ژئواستراتژیک و ژئوپولیتیکی خود را حفظ کرده است.بی‏گمان، با بهره‏گیری مناسب از پیشینه درخشان تاریخی و جایگاه ویژه جغرافیایی سیستان، می‏توان بار دیگر عظمت و شکوه را به این منطقه از میهن بازگرداند و از این رهگذر همراه با توسعه منطقه‏ای سیستان، به تحکیم پیوندهای فرهنگی و سیاسی، اجتماعی حوزه هند و ایرانی در افغانستان، اینکه در دورانهای تاریخی، بویژه به هنگام بازگویی داستانهای حماسی و قهرمانی ایران زمین، نام سیستان را در تاریخ کهن ملّی با نام پهلوانان و تاریخ‏سازان برجسته سرزمین ایران باستان همراه و هماهنگ می‏بینیم، نه یک برداشت سطحی و سخن گفتن از افسانه و اسطوره است، بلکه حقیقتی است که بر سینه تاریخ نقش بسته و بر مکانهای جغرافیایی منطقه نیز اثر نهاده است؛به هر رو سیستان یکی از برجسته‏ترین خاستگاههای تمدّن ایرانی به شمار می‏رود.

پیشینه تاریخی مدنیّت و شهرنشینی در سیستان به هزاره پنجم پیش از میلاد و حتّی برپایه برخی برآوردهای باستانشناسی، به هزاره هشتم پیش از میلاد به هزاره هشتم پیش از میلاد می‏رسد.پروفسور توژی، باستان‏شناس معروف ایتالیایی که در واقع یابنده «شهر سوخته»(یکی از کهن‏ترین محوطه‏های باستانی سیستان)شناخته می‏شود، تمدّن این شهر را ک هعرد باختر سیستان کنونی است، مربوط به اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد(۳۲۰۰ پ.م)دانسته و حتّی احتمال می‏دهد که حیات و تمدّن در این شهر به هزاره هشتم پیش از میلاد برسد.

پاکستان، هندوستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و…با ایران پرداخت و آن را ژرفای بیشتری بخشید.


جایگاه تاریخی و ژئوپلیتیکی سیستان پیش از اسلام

الف :خاستگاه سیستان

سیستان و بستر جغرافیایی آن از دورانهای پیش از تاریخ آکنده از آثار تاریخی و سکونتگاههای انسانی بوده است و بنیان‏گذاری آن به دروانهای بسیار کهن پیش از تاریخ باز می‏گردد.در بسیاری از اسناد تاریخی، پایه‏گذاری سیستان را به گرشاسب نسبت داده و این سرزمین را خاستگاه بیشتر پادشاهان و پهلوانان نامی ایران دانسته‏اند.در تاریخ سیستان بعنوان یکی از معتبرترین متون تاریخی آمده است:

بنا کردن سیستان بر دست گرشاسب بن اثرث بن شهر بن کورنگ بن بیداسب بن توربن جمشید بن نوجهان بن اینجد بن اوشهنگ بن فاروک بن سیامک بن موسی (میشی)بن کیومرث بود و کیومرث آدم علیه السلام بود…و بنا کردن سیستان آن روز بود که گرشاسب دانایان جهان را گرد کرده بود که من شهر بنا خواهم کرد بدین روزگار که ضحّاک همه جهان همی ویران کند و آزادگان جهان را همی کشد و از جهان به جادویی همی برکند، تا مردمان عالم را سامه‏ای(جای امنی)باشد که او را بر شهری که من کرده باشم فرمان نباشد، امّا چنان خواهم کرد که نیکو، نگاه کنید از هفت و چهار و دوازده(حساب ماه و رمل و اسطرلاب) بنگرید و حساب کنید و به وقتی ابتدا کنید که سعد باشد، به هیچ نحس، چنانگاه دیرگاه بماند و چندانی که حدّ امکان باشد، او ابتدا به دتخویش بیفکند، پس حکم کردند که تا چهار هزار سال شمسی این شهر بماند و چون مصطفی(ص)برون آید و دین اسلام آشکار گردد و مردم عجم را به دین حق خواند، اوّل کسانی که او را اجابت کنند مردم سیستان باشد، چه بطوع و چه بکره و اندر روزگار دین او(ع)چهار صد و چهل سال وقعتها باشد و چون چهار صد و چهل و چهار سال بگذرد این شهر باز آبادان گردد بر دست شه بورگان بن کراسیت‏شان که نزدیکان زمان کیانیان باشند، گرشاسب بدان شاد شد و ایشان را خلعتها داد و این شهر بنا کرد و تمام کرد. ۱۰

ب:سیستان سرزمین خاندان رستم

در تاریخ کهن ایران زمین به شهریارانی چون منوچهر، کیکاووس، کیخسرو، کیقباد و…از سپیده دم تارخی تا دوره هخامنشیان برمی‏خوریم و جهان پهلوانانی چون نریمان، سام، زال، رستم، گودرز، برزو، سهراب و دیگران نیز در این میان آشکار می‏شوند که بیشتر از سیستان برخاسته‏اند.در واقع پاسدار قوام و دوام دودمان کیانی در ایران باستان، سیستان‏زادگان بوده‏اند و هم اینان افراسیاب، اسفندیار و بهمن و دیگران را از چیره شدن بر مرز و بوم ایران زمین بازداشته و سرکوب کرده‏اند. ۱۱

در شاهنامه فردوسی، بزرگترین سند ملّی ایران زمین، نخستین بار که از سیستان و زابلستان سخن به میان می‏آید، به هنگام پادشاهی منوچهر است که داستان سام وزاده شدن زال آغاز می‏شود.سام، زال را که مویی سپید دارد رها می‏کند و سیمرغ، زال را به کوه البرز می‏برد و پرورش می‏دهد.زال، پس از بزرگ شدن نزد پدر باز می‏گردد و سام در دربار منوچهر محبّت بسار می‏بیند.منوچهر دستور می‏دهد پیمانی بنوئ‏یسند و در آن قلمرو سام را تعیین کنند و به سخن دیگر مرزهای سیستان را مشخّص می‏کند و آن سرزمین را به سام می‏سپارد:

و زان پس منوچهر عهدی نوشت

سراسر ستایش بسان بهشت

همه کابل و زابل و مای و هند

ز دریای چین تا به دریای سند

ز زابستان تا بدان روی بست

به نوّی نوشتند عهدی درست

پس از صدور فرمان حکمرانی سام از سوی منوچهر، وی به پا می‏خیزد و سپاسگزاری می‏کند و به سرزمین خود می‏رود:

سوی زابلستان نهادند روی

نظاره برو برد همه شهر و کوی

چو آمد به نزدیکی نیمروز

خبر شد ز سالار گیتی‏فروز

بیاراسته سیستان چون بهشت

گلش مشک‏سارا بدو زرخشت

در شاهنامه می‏بینیم که پس از پیوند زال با رودابه دختر مهراب شاه کابلی و رفتن آنان به سیستان، شهر نیمروز به عنوان مرکز سیستان مطرح می‏شود. درباره نیمروز و آمدن آنان به این سرزمین آمده است:

رسیدند پیروز تا نیمروز

چنان شاد و خندان و گیتی‏فروز

چندی پس از آن سام پادشاهی سیستان را به زال می‏سپارد و خود به گرگساران و باختر مازندران برای سرکوبی دیوان می‏رود.پس از آنکه رستم از رودابه‏زاده می‏شود، که همزمان با پادشاهی کیقباد است، او منشور فرمانروایی سیستان را به نام رستم می‏نویسد و پادشاه کیانی بهع رستم می‏گوید:

ز زاولستان تا به دریای سند

نوشتیم عهدی ترا بر پرند

سر تخت با افسر نیمروز

بدار و همی باش گیتی‏فروز ۱۲

چنان‏که گذشت، سیستان و زاولستان از زمانهای دو به دست خاندان سام نریمان و بسیار پهناور بوده است، به گونه‏ای که از آغاز تا مصّب رودخانه هیرمند (سرچشمه این‏رودخانه کوههای بابا یغما در شمال باختری کابل و مصّب آن در دلتای هیرمند و محلّ امروزی سیستان و مرز سیستان و مرز ایران و افغانستان است و روی هم رفته نزدیک به ۱۲۰۰ کیلومتر درازا دارد)را دربرمی‏گرفته و حتّی فراتر از این چارچوب، از جنوب خاوری تا سند امتداد می‏یافته است.

پ:هیرمند مایه زندگی و پایداری سیستان

از زمانهای دور، بستر جغرافیایی سیستان حوضه آبخیز و آبریوز هیرمند بوده است و سیستان و هیرمند به هم آمیخته و مکمّل یکدیگر بوده‏اند، چنان‏که زندگی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی سیستان بیشتر وابسته به هیرمند و برکات ناش از آب روان آن بوده است.

زندگی سیستان در سراسر تاریخ چندین هزار ساله‏اش به رودخانه هیرمند بستگی داشته است، همچنان‏که زندگی مصر به رود نیل.کهن‏ترین نمونه‏های حیات بشری و مدنیّت و شهرنشینی را یکجا می‏توان در کنار دلتاهای کهن هیرمند در سیستان دید.در منطقه‏ای که امروز ترقون-رامرود خوانده می‏شود و در جنوب و جنوب باختری بستر کنونی هیرمند قرار دارد، خرابه‏های باستانی بسیار و آثار آبراهها و زمینهای کشاورزی به چشم می‏خورد که در زمان جریان داشت هیرمند در این مسیر(که در واقع یکی از کهن‏ترین دلتاهای هیرمند در پیش از تاریخ است)شکوفا بوده‏اند.

همچنین مهمترین شهرکه در هزاره چهارم پیش از میلاد(۳۲۰۰ پ.م)در سیستان رونق داشته و در زمان خود بزرگترین شهر در نواحی خاوری ایران زمین به شمار می‏رفته، چندی پیش با نام«شهر سوخته»از سوی باستانشناسان در این دلتای هیرمند پیدا شده است.کنستانتینی دراین‏باره می‏نوسد:

در اواخر عهد کالکولتیک یعنی بین سالهای ۴۰۰۰-۳۲۰۰ قبل از میلاد در بخش جنوب شرقی ایران، در سایه لطف رودخانه هیرمند و شرایط مناسب محیطی و آب و هوایی آن، در منتهی ایه رود هیرمند یعنی جایی که رودخانه به دو شبکه دلتایی تقسیم می‏گردد، بین شاخه‏های رود بیابان و سنارود، بر روی تراس رامرود توسط مردمی از تیپ مدیترانه‏ای«هند و اروپایی»شهری با مساحتی قریب به پنج هکتار برپا گردیده، که اکنون بنام«شهر سوخته» معروف است. ۱۳

البتّه گستره این شهر امروزه پس از حفّاریهای تازه تا ۱۵۱ هکتار شناخته شده است. ۱۴

وجود این شهر و دهها شهر دیگر همچون رام شهرستان، حوض‏دار، کندر، ترقون، کرکویه، شهر کاخ، ساروتار، دهانه غلامان، چهل برج، ناد علی و…که در مصّب این‏رودخانه شکل گرفته، همه و همه نشان از نعمت و عظمتی دارد که این‏رودخانه به سیستان بخشیده است.

دشت سیستان در مصّب رودخانه هیرمند، خاک حاصلخیز خود را مدیون میلیاردها متر مکعّب آبرفتی است که در گذر میلیونها سال توسّط هیرمند از پیرامون کابل تا انتهای دشت زابل به همراه آب فراوان حمل و سرانجام در این دشت ته‏نشین شده است.پس جریان هیرمند و خاکهای بارآور همراه آن بوده که سیستان و سکونتگاههای شهری و روستایی آنرا در درازای تاریخ پایدار نگهداشته و بدان زندگی بخشیده است؛و اگر این‏رودخانه در سیستان جریان نداشت، این بخش از ایران یکی از سه کویر واقعی کشورمان از نظر تاریخی می‏توان گفت که کهن‏ترین و بزرگترین شهر یاران ایران از سیستان برخاسته و در این سرزمین پرورش یافته‏اند و زردتشت با پشتیبانی شهریار سیستان (ویشتاسب)آیین خویش را در سراسر ایران و هند گسترانده است.

«شهر سوخته»در هزاره چهارم پیش از میلاد پل ارتباط فرهنگی، تاریخی، و بازرگانی میان خاور و باختر جهان آن روز شناخته می‏شده و در واقع پیوند دهنده تمدّنهای سند و هند با تمدّنها میان رودان (بین النّهرین)و مصر از یک سو و تمدّن فرارود (ماوراء النّهر)با تمدّن حوزه دریای پارس از سوی دیگر بوده است.

می‏بود زیرا به گفته جغرافیدانان هرجا که میزان بارش سالانه در آن کمتر از ۵۰ میلیمتر باشد، به کویر تبدیل خواهد شد؛و در ایران سه منطقه چنین شرایطی دارد: کویر لوت و دشت کویر در ایران مرکزی، میرجاوه در جنوب خاوری زاهدان و سیستان در مرز افغانستان.

کویر مرکزی ایران چون از بیرون از حوضه آبریز خود امکان دریافت آب نداشته همچنان کویر مانده است، امّا دشت میرجاوه با دریافت آب از رودخانه هیرمند از کویر شدن نجات یافته‏اند و زندگی خویش را مدیون رودخانه‏هایی هستند که این دشت‏ها و ساکنانشان را سیراب می‏کنند. ۱۵

ت:سیستان:خاستگاه دین زرتشت

زرتشت در هزاره نخست پیش از میلاد، در حوضه روخانه هیرمند و در سیستان ظهور کرده است.البتّه در مورد زادگاه زرتشت اختلاف نظر وجود دارد، چنان‏که پاره‏ای زادگاه او را ری و برخی در کنار دریاچه ارومیه دانسته‏اند.پورداوود دراین‏باره می‏نویسد:

اینکه زادگاه زرتشت مغرب یا شمال غربی ایران دانسته شده، به ایراد برمی‏خورید؛و آن این است که زبان سروهای«گاتاها»و سراسر«اوستا»از لهجه‏های خاوری و شرقی ایران شناخته شده است.شاید به این ایراد اینطور بتوان پاسخ گفت که زرتشت از مغرب مهاجرت کرده و به مشرق ایران پناه برده است؛و شکّی نیست که آتورپاتکان(آذربایجان)همواره در تاریخ دینی «مزدیسنا»جنبه تقدّس داشته و از هر جهت می‏توان آنرا با سرزمین پیغمبرخیز فلسطین و خاکهای همسایه سنجید.بطوریکه کوه «سبلان»که گویند زرتشت مدّتی بر بالای آن زیسته بجای«طورسینا»و دریاچه اورمیه که در اوستا«چیچست»خوانده شده و مقدّس است بجای«بحر المیّت»و شهر گنجک که در نوشته‏های قرون وسطی«شیز»خوانده شده و پایگاه آتشکده آذر گشسب بوده، بجای شهر «اورشلیم»است.امّا شکّی نیست که سیستان یا سرزمین باستانی«درنگیانا»و پیرامون دریاچه مقدّس«زره»یا دریاچه هامون که در اوستا «کاسئویه»خوانده شده و کوه مقدّسی که در دل آن دریاچه سربرافراشته(کوه خواجه)که در اوستا«اوشیدرنه»از آن نام برده شده است، و کرانه‏های رود مقدّس هلمند که در اوستا «هئتومنت»خوانده شده نیز زرتشتیان دارای اهمیّت زیادی بوده و علاوه بر اوستا در نوشته‏های دینی پهلوی(بندهشن)نیز دارای نام و نشان خاصّی می‏باشند.در واقع بعد از ظهور زرتشت از اینجا(سیستان)وی توانست دینش را در سراسر ایران و هندوستان گسترش دهد. همچنین زرتشتیان را عقیده بر این است که «شوشیانت»ظهور خواهد کرد و جهان را از اهریمنان پاک خواهد گردانید. ۱۷

آتشکده کرکوی در سیستان نیز بعنوان یکی از بزرگترین و معروفترین آتشکده‏های زرتشتی و سرود کرکوی در اوستا که در تاریخ سیستان نیز آمد، نشانگر اهمیّت سیستان در دین زرتشت و مرکزیّت آن است. ۱۸

ث:سیستان:گهواره تمدّن و شهرنشینی

در ۶۰ کیلومتری جنوب باختری شهر زابل در سیستان، تپه‏های کمابیش کوتاه و پراکنده‏ای است که باستانشناسان در دهه‏های اخیر آنها را بررسی و حفّاری کرده‏اند و روشن شده است که یکی از کهن‏ترین تمدّنهای بشری از هزاره چهارم پیش از میلاد در دل این تپه‏ها مدفون بوده است؛این تمدّن امروزه به نام«شهر سوخته»شهرت یافته است.با توجّه به لایه‏های گوناگونی که به هنگام حفّاری در آن پیدا شده شکل کهن شهر و ساختاری شهری پدیدار گشته و روشن شده است که این شهر در سال ۳۲۰۰ پ.م ساخته شده و در حدود سال ۲۲۰۰ پ.م نیز ناگهان از میان رفته است.جالب آنکه این دوره زمانی(۳۲۰۰ تا ۲۲۰۰ پ.م)دوران شکوفایی تمدّن در جنوب خاوری آسیا(هندوسند)بوده و در همان سالها تمدّن سومری در باختر آسیا نیز در اوج شکوفایی خویش بوده است.  بنابراین تمدّن سیستان در این دوره می‏توانسته حلقه پیوند تمدّنها خاور و باختر در جهان آن روزگار باشد زیرا شرایط جغرافیایی«شهر سوخته»به آن امکان تهیّه منابع معدنی و طبیعی و کنترل تولید و توزیع آنها را در سراسر سیستان و سرزمینهای همجوار می‏داده، و چنان‏که پیش از این نیز اشاره شد، این شهر نه تنها یک محوّطه باستانی بزرگ، بلکه پایتخت و مرکز یک منطقه وسیع فرهنگی نیز به شمارمی‏رفته است.

آثار به دست آمده در شهر سوخته نشانگر آن است که بخشی از ساکنان شهر به کارهای صنعتی و تولیدی همچون فلزکاری، سنگ‏تراشی، درودگری، مهرسازی، حصیربافی، بافندگی و…سرگرم بوده‏اند.صنعتگران این شهر سنگهای لاجورد و عقیق را که از سوی بازرگانان وارد می‏شده، تراش می‏دادند و با کاروانها به میانرودان می‏فرستادند.به سبب شمار چشمگیر صنعتگر در شهر در حدود سال ۲۵۰۰ پ.م کارگاههای صنعتی به بخش باختری شهری انتقال یافت و محلّه جداگانه‏ای پدید آمد. همچنین روابط تجاری و بازرگانی در آن دوران بین سیستان و مناطق شمالی و«فرارود»نیز رونق بسیار داشته است؛چنان‏که این تماس با ترکمنستان جنوبی در تپه نمازگاه و با تپه یحیی در حوزه کرمان به گونه سازمانهای سیاسی و تجاری و شهری در میانرودان، فرارود، تپه یحیی، شهر سوخته، نمازگاه و موندیگال در آن دوران به اثبات رسیده است.

در دوره‏های بعد و بویژه در دوران هخامنشی در سیستان، در محلّی که اینک پس از اکتشافات باستانشناسی«شهر دهانه غلامان»خوانده می‏شود، (در ۴۴ کیلومتری جنوب خاوری زابل، (شهری بزرگ بوده که یکی از مراکز مهّم ساتراپ‏نشین آن دولت در جنب خاوری ایران به شمار می‏رفته است. این همان محلّی است که در کتیبه‏های برجامانده از دوران هخامنشیان(کتیبه‏های بیستون و نقش رستم)به نام«زرنکا»و در آثار یونانی به نام«درنگیانا»از آن یاد کرده‏اند. ۲۲ کشف شهر«دهانه غلامان»و آثار موجود در آن نه‏تنها نشانگر اوج و شکوه معماری و شهرسازی و شهرنشینی سیستان در آن دوران است، بلکه بسیاری از ابهامات باستانشناسی و فرضیه‏ها را روشن ساخته است.در این زمینه آمده است:

اوّلا نقطه توجّه و دقّت باستانشناسان و محقّقان تا قبل اکثرا معطوف به نواحی شمال و غرب و جنوب ایران و بخصوص اطراف بین النّهرین بوده و جهت شناخت تمدّنهای باستانی کمتر توجّهی به مناطق مثل سیستان داشته‏اند؛ثانیا پیش از این دانشمندان باستانشناس، به‏کاربردند سنگهای بزرگ و حجیم بدون ملاط را از ویژگیهای معماری هخامنشی می‏دانستند، درحالیکه در اینحا مصالح اصلی از گل خام بوده است؛ثالثا طاق‏های بیضی شکل اطاقهای دهانه غلامان برخلاف سقف و پوشش سایر بناهای دوران هخامنشی در تخت جمشید و غیره افقی و صاف نیست، و یا اینکه هنرمندان سیستانی چگونه توانسته‏اند بدون استفاده از آجر، طاق بیضی شکل بزنند، خود مسئله مهمّی تلّقی شده است.لذا عمالا آثار مکشوف در شهر دهانه غلامان در سیستان در دوره هخامنشی، فرضیّه‏های فوق الذّکر را در مورد بسیاری از مسایل هنری و معماری رد نموده و معلوم گردید که هنر هخامنشی در قید و بند ضوابط و چارچوبهای زائد قرار نداشته و هنرمندان محلّی در نواحی مختلف ایران بنا به مقتضیات محیطی و آن و هوایی و سایر عوامل قادر به ایجاد و خلق آثار جالب و متنوّعی بوده‏اند.

«شهر کاخ»در کوه خواجه از دیگر محوطه‏های باستانی پیش از اسلام در سیستان است که بویژه بازگو کننده کشوه و مدنیّت سیستان در دوران اشکانی و تا اندازه‏ای ساسانی است.دامنه‏های جنوبی کوه خواجه (شهر کاخ)، یکی از مهمترین و بهترین نمونه‏های معماری ایرانی در دوران اشکانی و ساسانی است. بخش نخست این بنا از آن دوران اشکانی است. هرچند آثار اشکانی در عراق و باختر ایران و بویژه در شوش کم و بیش دیده شده، امّا تا پیدایش آثار شهر کاخ در سیستان در شمال و خاور ایران که اشکانیان خود از این منطقه برخاسته‏اند، آثار ساختمانی این دوره پدیدار نشده بود.

شهر کاخ در کوه خواجه بسیار مجلّل و مزیّن به نگاره‏های دیواری، گچبری و گچکاری، نقوش برجسته گچی و تندیسهای گوناگون بوده است. هرچند امروزه بیشتر این آثار از میان رفته، امّا آثار باقیمانده می‏تواند در حلّ مسائلی چون چگونگی گسترش نفوذ هنر یونانی باختری به این بخش از ایران و همچنین گسترش نفوذ هنر ایرانی به بخشهای بزرگی از آسیای مرکزی و بر سر هم به تدوین تاریخ هنر نگارگری و بویژه نگارگری دیواری در ایران کمک کند.

قرارگرفتن سیستان میان دو مرکز تمدّنی بسیار پیشرفته هزاره سوم پیش از میلاد، یعنی تمدّن میان رودان و دولت ایلامی و سومری در باختر و تمدّن هندوهای راپا و دره سند در خاور، ایجاب می‏کرده است که مردمان این سامان با دیگر فرهنگها و تمدّنها، بویژه فرهنگهای آسیای در خاور و باختر آسیا ارتباط داشته باشند که البتّه بیشتر این ارتباطات از شاهراههای تجاری و در قالب دادوستد کالاها و خدمات و موّاد اوّلیه صورت می‏گرفته است.

بی‏گمان، با بهره‏گیری مناسب از پیشینه درخشان تاریخی و جایگاه ویژه جغرافیایی سیستان، می‏توان بار دیگر عظمت و شکوه را به این منطقه از میهن بازگرداند و از این رهگذر همراه با توسعه منطقه‏ای سیستان، به تحکیم پیوندهای فرهنگی و سیاسی، اجتماعی حوزه هند و ایرانی در افغانستان، پاکستان، هندوستان، ازبکستان، تاجیکستان، ترکمنستان و…با ایران پرداخت و آن را ژرفای بیشتری بخشید.

جایگاه تاریخی و ژئوپولیتیکی سیستان پس از اسلام

الف-سیستان:خاستگاه دودمان صفّاری

سیستان، این گهواره تمدّن ایران باستان، پس از اسلام نیز جایی ویژه در معادلات سیاسی-اجتماعی جهان اسلام داشت زیرا گذشته از اینکه در مصّب رودخانّ هیرمند، از زمینهای حاصلخیز و آب فراوان برای توسعه اقتصادی بهره می‏برد، از دید نظامی نیز بر سر راه ایران به هندوستان و افغانستان قرار داشت که این نیز بر اهمیّت آن می‏افزود.افزون بر اینها، سیستان از دیدگاه سیاسی-امنیّتی نیز برپایه پیمانی که سیستانیان با اعراب فاتح در آغاز ورود اسلام به منطقه بسته بودند امتیازات ویژه‏ای داشت.به نقل از طبری آمده است که:«سگزیان پای فشردند که دشتهای سیستان(فدافد)قرقگاه(حمی)شمره شود، یعنی جایگاه بست و پناهگاه باشد و اگر غارتگران و گریختگان بدانجا پناه جستند کسی به دستگری آنان نرود.» ۲۶

همین زمینه‏ها سبب شد که با وجود ولایتداران نیرومندی چون ربیع ابن زیاد، عبد اللّه بن سمره، عبد اللّه بن عامر و دیگران که در دوران خلفای راشدین به سیستان گسیل شده بودند و چه در دوره امویان و عبّاسیان و ولایتداران آنها در سیستان که چیرگی آنها با ظلم و تعدّی و زور همراه بود، در هیچ دوره‏ای این منطقه یکسره به زیر فرمان عربها درنیاید و هر از گاهی جنگ و تاخت و تازه محلّی درگیرد. ۲۷ تا اینکه در سال ۲۳۹ هجری با نیرو گرفتن صالح بن نصر سرکرده «عیارّان»در بست، یعقوب لیث و بردرانش پا به صحنه تاریخ سیاسی-اجتماعی سیستان گذاشتند.در همان سال یعقوب لیث و برادرانش عمرو و علی پس از گرفتن بست، با همکاری صالح و دیگر بزرگان و جنگاوران عیّار، شهر زرنج مرکز سیستان را نیز گرفتند و از آن پس کم‏کم کار یعقوب و عیّاران در سیستان بالا گرفت و رفته‏رفته شعاع حکومت آنان به شهرهای دیگر نیز گسترش یافت.

پس از آن، یعقوب لیث سیستانی به عنوان سر سلسله صفّاری توانست پایه‏های قدرت خاندانش را در سیستان استوار سازد و نمودهای واقعی چیرگی خلافت بغداد را در این ولایت از میان بردارد.به بیان دیگر، استقرار امپراتوری پهناور صفّاری در خاور جهان اسلام که سیستان شالوده و مرکز آن بود، نخستین شکاف بزرگی بود که در یکپارچگی سرزمینی خلافت عبّاسی پدید آمد.صفّاریان در اندک زمانی پس از تحکیم نیروی خویش بر سیستان و گسترش آن تا کابل، با گرفتن هرات و خراسان، دودمان طاهری را برانداختند و با گسترش دادن فرمانروایی خود به کرمان و شیراز، بنیاد قدرت خلافت را در جنوب ایران سست و لرزان کردند.بر سر هم صفّاریان نزدیک به ۱۴۰ سال بر بخش بزرگی از ایران با مرکزیّت سیستان فرمان راندند و سرانجام به دست غزنویان از میان برداشته شدند. ۲۹

ب-زرنج:مرکز مبادلات بازرگانی-ارتباطی سیستان و خاور

تا سده ششم هجری سیستان از رونق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بسیار پویا برخوردار بوده است، چنان‏که بیشتر تاریخ‏نویسان و جغرافی نگاران آن دوران از آبادانی و نعمت فراوان سیستان یاد کرده‏اند.

در تاریخ سیستان آمده است:«هارون الرّشید پس از نصب لیث بن ترسل به حکومت مصر به وی گفت، ترا به مصر همی فرستم، اگر کار بر آن جمله کنی که ایزد تعالی و تقدّس فرموده است، به سیستان ترامسمّا کنم تا کارت بزرگ گردد.» ۳۰ یا در جای دیگری از کتاب از رونق تجارت و بازرگانی سیستان یاد شده است:«از شهرهای دور بار به کشتی بیارند تا اندر قصبه (زرنج).» ۳۱ این امر بیانگر آن است که سیستان در آن دوران افزون بر توانمندی اقتصادی و اجتماعی، یکی از مراکز بزرگ تجاری و بازرگانی نیز شمرده می‏شده است؛چنان‏که گذشته از راههای خشکی، تجارت دریایی نیز در آن رواج داشته که بیشتر با هندو از راه بست و قندهار در خاورزرنج صورت می‏گرفته است. اصطخری در سده چهارم هجری از حرکت کشتیها در رودخانه هیرمند و میان سیستان و بست یاد کرده و می‏نویسد:«رود دیگری که آنرا سنارود گویند، در وقت آب خیز در این‏رود کشتی از بست به سیستان (زرنج)رود.» ۳۲ در واقع بر اثر همین رونق اقتصادی و بازرگانی بوده است که در دوره اسلامی، سیستان چنان عظمت و گسترش یافته، که از خراسان هم بزرگتر و آبادتر شده است.یعقوبی دراین‏باره می‏نویسد:

«نواحی آن(سیستان)مانند خراسان و بلکه بیشتر است.

مقدسی نیز در همان دوران تأیید می‏کند که فراوانی نعمت و شکوه و عظمت سیستان به سبب رونق تجارت و بازرگانی آن بوده و در این نوشته است که:«خوراکهایشان پاکیزه، بازرگانی سودآور، آب فراوان، و بازرگانی و معدن دارای و درآمدهای دیگر را با میوه‏های فراوان و ارزان با هم دارد، (سیستان) بصره خراسان است.»

شهر زرنج بعنوان پایتخت سیستان در آن دوران بسیار بزرگ و پهناور بوه و آنرا«مدینه العذرا» می‏خوانده‏اند.صاحب تاریخ سیستان آنرا چنین توصیف کرده است:«شارستان بزرگ حصین دارد که خود چند شهری باشد از دیگر شهرها و آنرا مدینه العذرا گویند.» ۳۵ یعقوبی مساحت این شهر را در آن دوران چهار فرسخ ذکر کرده است. ۳۶ ابن حوقل در جایی که گستردگی و عظمت زرنج را شرح می‏دهد آورده است:«این شهر پنج دروازه دارد»و یکی یکی آنها را نام می‏برد و می‏افزاید«امّا ربض شهر سیزده دروازه دارد»که آنها را نیز به ترتیب نام برده، آنگاه از رونق تجارت و بازرگانی در آن شهر خبر می‏دهد و می‏گوید:«بازارهای داخل شهر در پیرامون مسجد جامع قرار دارد و بسیار آباد است و بازراهای ربض نیز آباد است که از جمله آنها بازار عمرو است که عایدی روزانه آن هزار درهم است.»آنگاه می‏افزاید:«بازار شهر از دروازه فارس تا دروازه مینا به هم پیوسته و در حدود نیم فرسخ است.»

این گستردگی و شکوه نشانگر اوج توسعه اقتصادی، اجتماعی سیستان و بویژه شهر زرنج در آن روزگار است که خود ناشی از جایگاه استراتژیک و راهبردی سیستان در خاور ایران و بر سر راههای تجاری خاور و باختر جهان بوده است؛زیرا زرنج و سیستان بر سر چهار راهی قرار داشت که از یک سو نیشابور و هرات را از راه بست و پنجوای و قندهار به حوزه سند مرتبط می‏ساخت و از سوی دیگر فارس و مکران را در جنوب به هرات و خراسان در شمال و با کابل و غزنه و هند در خاور پیوند می‏داد.همچنین کاروانهای بزرگ تجاری که از بغداد به شیراز و از آنجا به کارمان و سپس به سیستان می‏آمدند، از این راه در جهت شمال و شمال خاوری تا هرات و کال و غزنه و از خاور به دره سند و هند و از جنوب نیز به مکران هدایت می‏شده‏اند.

ژئوپولیتیک سیستان و تحوّلات کارکردی آن در دوران معاصر

سیستان در زندگی سیاسی، اقتصادی خویش در خاور ایران زمین دارای جایگاه ژئواستراتژیک یگانه‏ای بوده است زیرا چنان‏که گذشت، در دورانهای باستانی این بخش از میهن‏مان با مرکزیّت«شهر سوخته»افزون بر شرایط تمدّنی و گذرگاهی خویش بین تمدّنهای سند و هند با فرار و دو میانرودان، خود مرکزی برای ساخت و تولید و در همان حال توزیع انواع صنایع و ابزارهای فلّزی و سفالی و غیره بوده است. ۳۹ در دوره‏های بعد مانند دوره هخامنشی، اشکانی و ساسانی نیز این سرزمین شکوه بسیار و جایی والا در تمدّن ایرانی داشته است؛چنان‏که با پیدایش شهر«دهانه غلامان»در سیستان به عنوان یکی از ساتراپهای دولت هخامنشی در خاور ایران که دارای کارکردهای شهری و مذهبی بوده یا«شهر کاخ»در کوه خواجه سیستان که در دوران اشکانی و ساسانی رونق داشته، روشن شده است که سیستان گذشته از موقعیّت نظامی دارای جای فرهنگی و سیاسی یگانه‏ای در خاور ایران بوده است تا آنجا که شاهزادگان ساسانی با لقب«سکانشاه»دوره آمادگی برای پادشاهی و فراگیری فنون لشگری و کشوری را در ایران سرزمین می‏گذرانده‏اند. ۴۰

در دوران اسلامی نیز این نیز این‏جایگاه سیستان نقش زیادی در تحوّلات سیاسی-اجتماعی جهان اسلام داشته است، به گونه‏ای که با ظهور دودمان صفّاری از این منطقه، برای نزدیک به دو سده سرنوشت ایران زمین با سیستان و سردمداران آن پیوند خورده بود.

سرانجام همین موقع ممتاز جغرافیایی و ژئوپولیتیک یگانه سیستان بود که در درازای تاریخ پرفراز و نشیب ایران و منطقه، کشورگشایان و تاریخ‏سازان بارها و بارها از آن بهره بردند و سبب شد که سیستان دروازه فتح هند شمرده شود.از حمله اسکندر مقدونی به هند در ۳۲۷ پیش از میلاد هجوم نادر شاه و احمد خان ابدالی به هند در پایان سده دوازدهم هجری، بر سر هم سی و سه بار به هندوستان حمله شده که بیشتر این حملات از راه آسیای مرکزی و زندگی سیستان در سراسر تاریخ چندین هزار ساله‏اش به رودخانه هیرمند بستگی داشته است، همچنان‏که زندگی مصر به رود نیل.کهن‏ترین نمونه‏های حیات بشری و مدنیّت و شهرنشینی را یکجا می‏توان در کنار دلتاهای کهن هیرمند در سیستان دید.

پس از افشاریان، با کشتار و غارت و چپاولی که بر سیستان روا داشتند و خاندان کیانی را از سیستان ریشه‏کن کردند، دوره افول آن آغاز و در دوره قاجاریه با دخالتهای روس و انگلیس، این منطقه تا اندازه زیادی از معادلات سیاسی و اقتصادی کنار گذاشته شد.

افغانستان و سیستان صورت گرفته است. جایگاه گذرگاهی و ارتباطی سیستان از دورترین زمانهای تاریخی تا امروز همچنان حیات بخش منطقه بوده است.چنان‏که گذشت، در دوران اسلامی سیستان با مرکزیّت شهر زرنج در قلب معادلات و مبادلات تجاری و بازرگانی جهان آنروز قرار داشته و حوزه‏های گوناگون تمدّنی و مراکز تجاری منطقه و فرامنطقه‏ای را به هم پیوند می‏داده است.  این‏روند تا دوران معاصر ادامه‏داشته و هرچند در دوره مغول و تیموری تا اندازه‏ای بدان خدشه وارد شد، امّا در دوره صفوی و افشاریان بار دیگر شاهد اوج آن هستیم که این اقتدار به کمال رسید.پس از افشاریان، با کشتار و غارت و چپاولی که بر سیستان روا داشتند و خاندان کیانی را از سیستان ریشه‏کن کردند، دوره افول آن آغاز و در دوره قاجاریه با دخالتهای روس و انگلیس، این منطقه تا اندازه زیادی از معادلات سیاسی و اقتصادی کنار گذاشته شد.

از آن هنگام، این سرزمین تعیین‏کننده سرنوشت سیاسی-اقتصادی خود نبوده، بلکه زندگی آن بیشتر به تحوّلاتی سیاسی که در کنار آن رخ می‏داده بستگی داشته است:برای نمونه، با تشکیل دولت افغانستان و جدا شدن بخش بزرگ سیستان از پیکره ایران با داوری«گلد اسمیت»انگلیسی در سال ۱۸۷۲ میلادی، که همزمان با گسترش نیروی استعماری انگلیس در هند و برنامه‏ریزی دولت تزاری روس برای دست یافتن به شبه قارّه هند و رویارویی با انگلیس بود، سیستان به عنوان منطقه میانی مرزهای نفوذ این دو ابرقدرت در آن زمان با شرایط استراتژیک مطرح شد. ۴۵

از آن رو که دولت روس در دستیابی به شبه قارّه هند از راه افغانستان نومید شد، به فکر دور زدن منطقه و ورود به هند از راه سیستان افتاد و دست به برنامه‏ریزی برای گرفتن امتیاز بهره‏برداری از ناحیه سیستان، از دربار ایران ز دو دولت انگلیس نیز که خطر را پیش‏بینی می‏کرد، به ایجاد درگیریهای محلّی در سیستان و زمینه‏سازی برای از میان بردن نفوذ روس از این سرزمین پرداخت ولی سرانجام این دو دولت استعماری بر سر سیستان با یکدیگر سازش کردند و روسها در برابر رها کردن سیستان، تنگه داردانل را به چنگ آوردند و انگلیسی‏ها در واقع یکه‏تاز بی‏رقیب در این سرزمین شدند. ۴۶ البتّه برآیند حضور و سیاسیتهای انگلیس در سیستان چیزی جز دو پاره شدن این سرزمین نبود، آنهم به گونه‏ای که هیچ یک از پاره‏هیا آن تاکنون نتوانسته قدرت حرکت و باندگی دوباره به دست آورد، زیرا حوضه آبریز و آبخیز سیستان و هیرمند به‏گونه ساختگی از هم دور مانده‏اند.

سخن پایانی:

شوربختانه با وجود جای ویژه و استراتژیک سیستان در خاور ایران، و موقع تاریخی، جغرافیایی و ژئوپولیتیک آن در کار مرزهای افغانستان و پاکستان و اهمیّتش بعنوان دروازه ورود ایران به هند و خاور، این منطقه از چشم تیزبین سیاستگذاران و برنامه‏ریزان ملّی و منطقه‏ای دور مانده است.امید است با فراهم شدن زمینه استقرار حکومتی پایدار و مردمی در افغانستان، بار دیگر شاهد آبادانی و رونق سیستان در دو سوی مرز ایران و افغانستان باشیم و با بهره‏گیری از موقعیّت ژئوپولیتیکی و ژئواستراتژیک این خطّه از میهن بتوانیم بار دیگر مجد و شکوه از دست رفته و شکوفایی اقتصادی را به آن بازگردانیم.

منابع و یادداشتها

(۱).نگاه کنید به؛توژی، م:کیهان فرهنگی، س ۵، ش ۲، اردیبهشت ۱۳۶۷.

(۲).آذر نیوشه، عباسعلی:جغرافیای تاریخی سیستان (پایان‏نامه دکتری تاریخ)تهران، دانشگاه تهران، دنشکده ادبیات و علوم انسانی، ۱۳۶۶، ص ۱۹۳.

(۳).توژری، م.همان، ص ۲۷.

(۴).بارتولد، و:تذکره جغرافیایی تاریخی ایران، ترجمه حمزه سردادور، چاپ دوم، تهران، توس، ۱۳۵۸، ص ۱۱۷.

(۵).پورداوود، ابراهیم:آناهیتا(پنجاه گفتار پورداوود)به کوشش مرتضی گرجی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۴۳، ص ۲۸۸.

(۶).غروری، مهدی:«قلمرو خاندان رستم»، مجله هنر و مردم، ش ۱۵۸، س ۱۴، ۱۳۵۴، صص ۲۹-۲۱.

(۷).نگاه کنید به؛کریستین سن، آرتور:ایران در عهد ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، تهران، ابن سینا، ۱۳۴۵.

(۸).توژی، م، آنسوی سفالهای سوخته، مجله کتاب نخل، زاهدان، ارشاد اسلامی سیستان و بلوچستان، ۱۳۷۴، ص ۱۰۴.

(۹).نگاه کنید به:ابراهیم‏زاده، عیسی:مقدمه‏ای بر جغرافیای تاریخی سیستان(پایان‏نامه کارشناسی جغرافیا)، زاهدان. دانشگاه سیستان و بلوچستان، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ۱۳۶۹.

(۱۰).تاریخ سیستان:به تصحیح ملک الشعراء بهار، (تألیف در حدود ۷۲۵-۴۴۵)تهران، خاور، ۱۳۶۶، صص ۳-۲.

(۱۱).نگاه کنید به؛شاهنامه فروسی:تهران امیر کبیر، ۱۳۴۴.همچنین نگاه کنید به؛اسلامی ندوشن، محمد علی: نامه نامور(گزیده شاهنامه)تهران، علامه طباطبایی، ۱۳۷۳.

(۱۲).پیشین.همچنین نگاه کنید به؛غروی، مهدی:همان. صص ۲۳-۲۰.

(۱۳) Constantini, Lorenzo; Wood remains from shahr-i-sokhta: A Source of information for the ancient environmental and rechnology protohistoric sistan, South Asian Arceology,ISMEO Naple,1977,p 88.

(۱۴).سید سجادی، سید منصور:باستانشناسی و تاریخ بلوچستان، تهران، سازمان میراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۴، ص ۱۹۶.

(۱۵).ابراهیم‏زاده، عیسی:تحلیلی منطقه‏ای از روابط شهری و روستایی در سیستان، (پایان‏نامه دکتری جغرافیا و برنامه‏ریزی شهری)اصفهان، دانشگاه اصفهان، دانشکده ادبیات، گروه جغرافیا، ۱۳۷۹، ص ۶۹.

(۱۶).نگاه کنید به؛مصطفوی، علی اصغر:سرزمین موعود، تهران، ندا، ۱۳۶۱.

(۱۷).پورداود، ابراهیم.همان، صص ۲۹۵-۲۸۸.

(۱۸).نگاه کنید به؛تاریخ سیستان:پیشین، ص ۳۷ و همچنین؛ مسعودی، ابو الحسن:مروج الذهب، ترجمه ابو القاسم پاینده تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۲۵۳۶، ص ۶۰۳.

{(۱۹).توژی، م، همان، ص ۲۶.

(۲۰).کیانی، محمّد یوسف:نظری اجمالی به شهر و شهرنشینی در ایران، تهران، ارشاد، ۱۳۶۵، ص ۶۹.

(۲۱).سید سجادی، همان صص ۲۳۷-۲۳۱.

(۲۲).ابراهیم‏زاده، عیسی:«شهر و شهرنشینی در سیستان و بلوچستان باستان»، مجله علوم انسانی دانشگاه سیستان و بلوچستان، ش.۱۰، خردادماه ۱۳۷۹، ص ۳۴.

(۲۳).سید سجادی.همان، صص ۲۷-۲۷.

(۲۴).صمدی، حبیب الله:سیستان از نظر باستانشناسی، از مجموعه گزارشها باستانشناسی، ج ۳، تهران، ۱۳۳۴، صص ۱۶۳-۱۶۰.

(۲۵).نگاه کنید به؛

Gullini, Giorgio; Architettura Iranica degle archemenidi ai Sasanidi. II plazz. di kuh-e-khwja(Sistan) Torino,1964.(26).نگاه کنید به؛طبری، جلد ۱ ص ۲۷۰۵ به نقل از بارسوث.ا.ک، تاریخ سیستان، ترجمه حسن انوشه، تهران امیر کبیر، ۱۳۷۷، ص ۴۴.

(۲۷).پیشین، صص ۲۲۷-۳۵.

(۲۸).باستانی پاریزی، محمد ابراهیم:یعقوب لیث، تهران، ابن سینا، ۱۳۵۳، صص ۱۳۱-۱.

(۲۹).نگاه کنید به مأخذ شماره ۲۶، صص ۲۳۲-۲۳۱ و مأخذ شماره ۲۸، صص ۳۱۰-۱۰۹.

(۳۰).تاریخ سیستان:همان.ص ۱۵۳.

(۳۱).پیشین، ص ۱۳-۳۲-اصطخری، ابو السحاق، ابراهیم: المسالک و الممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۰، ص ۱۹۵.

(۳۳).یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، البلدان.ترجمه محمّد ابراهیم آیتی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۳، ص ۵۶.

(۳۴).مقدسی، ابو عبد ا…محمّد بن احمد:احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران.شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ۱۳۶۱، ص ۴۴۴.

(۳۵).تاریخ سیستان، همان.ص ۱۱.

(۳۶).یعقوبی.همان.ص ۵۷.

(۳۷).ابن حوقل، ابو القاسم محمّد:صوره الرض، ترجمه جعغر شعار، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۵، صص ۱۵۳-۱۵۲.

(۳۸).حبیبی، عبد الحی:افغانستان بعد از اسلام ج.ا.تهران دنیای کتاب، ۱۳۶۳، ص ۴۳۶.

(۳۹).نگاه کنید به شماره‏های ۱، ۲، ۱۰، ۱۴، ۲۰، ۲۲، ۲۴.

(۴۰).کریستین سن، آرتور:تاریخ ایران و عربها در زمان ساسانیان، ترجمه عباس زریاب خویی، تهران، انجمن آثار ملّی ایران، ۱۳۵۸، ص ۲۰۴.

(۴۱).نگاه کنید به شماره‏های ۲۸ و ۲۹.

(۴۲).ابراهیم‏زاده، عیسی:مقدمه‏ای بر جغرافیای تاریخی سیستان، همان.صص ۱۱-۱۰.

(۴۳).نگاه کنید به شماره‏های ۱۰، ۳۲، ۳۳، ۳۴، ۳۷، ۳۸.

(۴۴).ابراهیم‏زاده، عیسی:استراتژی رشد و توسعه روستای در سیستان با تأکید بر پشت آب(پایان‏نامه کارشناسی ارشد جغرافیا)مشهد، دانشگاه مشهد، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ۱۳۷۲، صص ۲۰۸-۲۰۳.

(۴۵).نگاه کنید به؛احمدی، حسن:جغرافیای تاریخی سیستان(سفر با سفرنامه‏ها)تهران، مؤلف، ۱۳۷۸، صص ۲۸۰-۲۴۴.

(۴۶).محمود، محمود:تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم، ج ۳، تهران اقبال، ۱۳۵۳، ص ۹۲۹ و ۹۹۸.

پایان مقاله

جایگاه تمدنی سیستان و تحولات آن
عیسی ابراهیم زاده