نسل جوان شعر گویشی را عالمانه تر و با وسواس بیشتری ادامه می دهند / واکاوی عالمانه ادبیات استان و ایران - پایگاه اطلاع رسانی و تحلیلی نــی زار

به گزارش سرویس رسانه های دیگر نی زار ، روزنامه زاهدان در صفحه ادبی روز چهارشنبه دوم اردیبهشت ۹۴ مصاحبه ی متفاوتی با غلامحسین پیری ،شاعر و منتقد صاحب نام سیستانی را منتشر نموده است .

از آن روی که این مصاحبه حرف های زیادی برای گفتن دارد بی هیچ کم و کاستی آن را برای شما به اشتراک می گذاریم .

 

2981

اشاره : غلامحسین پیری را وقتی دانش آموز سال دوم دبیرستان امام خمینی تیمور آباد بودم شناختم ، اگرچه آن روزها آنچنان که باید نتوانستم در محضرش تلمذ کنم اما در سالهای بعد ،آن زمان که انجمن های ادبی ، محفلی برای حضور بیشتر در عرصه ی ادبیات بود نام اورا بیشتر می شنیدم ، غلامحسین پیری نام آشنای عرصه ادبیات استان است ، غزل های استوارش با جان آدمی بازی می کند و زبان شعری خاص و ارزشمندش از او شاعری متفاوت ساخته است او از خلوت خود داشته های بسیاری درباره ادبیات کسب نموده و ناگفته های ارزشمند بسیاری دارد .پیری در عرصه ادبیات سیستانی نیز خوش درخشیده و آثار فاخری در این حوزه دارد ، آثاری که مانند بسیاری از غزل هایش همچنان چشم به راه چاپ است .

غلامحسین پیری را خیلی سخت می توان پیدا کرد ، او با خلوتش الفتی دیرینه دارد . تعطیلات نوروز امسال فرصتی دست داد تا با پیگیری هایی که محمد عزیز داشت چند ساعتی را مهمان خانه ی باصفای غلامحسین پیری باشیم و آنچه در ادامه خواهید خواند ما حصل گفت و گوی شورمندانه ای بود که با ایشان صورت گرفته است . این مصاحبه دو پرسشگر دارد از همین روی این گفت و گو را با شیوه ای متفاوت از نظر بگذرانید …

 

محمد میر

به نظر شما شعر مقوله ایی قابل تعریف است یا خیر ؟ چرا ؟

شعر از مقولات تعریف پذیری است که مدام با توجه به گذر زمان و تغییر شرایط جامعه تعاریفش تغییر کرده و می کند در منطق ما مبحثی داریم تحت این عنوان که می گوید ” تعریف” باید جامع و مانع باشد . از نظر منطقیون جامع باشد یعنی مصداق تمام مفهوم تعریف را در بربگیرد و مانع دخول اغیار باشد یعنی تعریف مصادیق خارج از حوزه ی تعریف را در برنگیرد و در آنها شمول پیدا نکند با توجه به این مو ضوع است که شعر مقوله ای می شود که یک تعریف ثابت را بر نمی تابد چندان که تعاریف مختلفی بر شمرده اند و در هر دوره عرضه شده است کسانی مانند شمس رازی ، خواجه نصیر، دکتر رضا براهنی و دکتر شفیعی کدکنی و …. با گذشت زمان شعر به مولفه ها و مشخصات تازه ای دگرگون شده است .

داوود صیاد :

تفاوتهای عمده ای که جنابعالی میان متن ادبی و شعر قائلید چیست ؟ چرا که در محافل ادبی ما این مساله هنوز روشن نیست .

یک سلسله پارامترها و مرزبندی هایی میان متن ادبی و شعر وجود دارد که این دو را از هم جدا می سازد .

اولا در متن ادبی ما با مقوله ای بنام فرم ( که در اینجا منظور صورت است ) مواجه نیستیم یعنی نوشتار از آغاز تا پایان بر یک منوال حرکت می کند در حالی که شعر صاحب فرم یا صورت است . دوما شعر صاحب گونه های متفاوت موسیقی از کلاسیک و عروضی گرفته ( به قول قدما ) تا موسیقی شعر بعد از نیما و موسیقی شعر شاگردان نیما که مکمل موسیقی نیماست و عده ی بسیاری به غلط می پندارند که نیما و شاگردان او پایه ی موسیقی شعر را از بین برده اند .

در حالی که متن ادبی از ساختار موسیقایی در همه اشکالش بی بهره است . غیر از اینها ما معمولا عواطف مان را در شعر نظام می بخشیم و این نظم را به گونه ای حرفه ای و زیبا، گاها در دامن تصاویر ناب در ساختار شعر رها می کنیم در حالی که در متن ادبی ما چنین تقسیم بندی موسیقیایی نداریم ، اگر چه از نوعی هارمونی کلام بی بهره نیست.

محمد میر

به نظر شما ماهیت هنر ، ادبیات و شعر در ایران و جهان از چه زمانی و چگونه تغییر کرد ؟

در هنر و ادبیات جهان به نظر می رسد که از اواخر قرن هفدهم یا اوایل قرن هیجدم هنر و به تبع آن ادبیات رویکرد نو و تازه ای را تجربه کرد و انسان ذهنیتاتش را از آسمان به زمین معطوف کرد و مفاهیم متافیزیکی و به گفته ی ما ایرانیان الهیاتش به نحله های زمینی رسیدند ، یعنی اینکه هنر از نگاههای کلیسایی و دست صاحبان کلیسا که خود را نمایندگان خداوند می دانستند خارج و با ظهور اومانیسم نگاه هنر به انسان و مفاهیم انسانی معطوف شد علی الخصوص در زمینه های نقاشی و مجمسه سازی و هنرهای تجسمی نمونه است کارهای لئو ناردوداوینچی قابل بحث است و در ایران مفاهیم کلیشه ای در شعر، با ظهور جریان مشروطه زیر و رو می شود و شعر در صورت وماهیتش به دگرگونی می رسد . ( که در مقاله ای که در همین روزنامه در آمده است به تفصیل این حقیر شرح ماجرا داده ام ) در واقع انقلاب مشروطیت که در مفاهیم اساسی اش عقیم ماند یعنی شعارهای عدالت و آزادی در آن متحقق نشد ولی در شعر انقلابش به رهبری نیما پیرزمندانه بود و این سخن درست است که نیما خودش به تنهایی پیروزی ، نظری انقلاب مشروطیت است .

داوود صیاد :

از آنجا که آقای پیری را بیشتر با غزل های استخوان دارش می شناسیم می خواهم نظر او را درباره ی غزل امروز کشور بدانم .

غزل از نظر لغوی مصدر ثلاثی مجرد و اسم است و به معنی سخن گفتن با زنان ، عشقبازی و حکایت کردن از جوانی و وصف زنان به کار می رود در المعجم همین تعریف تصدیق شده است و حتی مفهوم رجل غزل به معنی مردی که موافق طبع زمان می باشد آورده شده است و از نظر زبانی به اصطلاح امروز زبان در حوزه ی زبان لیریک ( غنایی ) سنجیده می شود که الهه ی این شعر غنایی ایراتو می باشد در دوره هایی غنا بر حماسه تقدم داشته و در دوره هایی حماسه بر غنا و در دوره ی معاصر ما تنوع مضمونی و صورتهای نو و گونه گون در غزل را می بینیم غزل در مفهوم غنایی اش بخش اعظم ادبیات ما را در قدیم در برداشته است و به لحاظ حماسی تقریباً از قرن چهارم به بعد رشته هایش قابل جستجوست اما غزل نو در مفهوم (نئوکلاسیک) یعنی غزل در ساختارهای نو و تر و تازه از بعد از انقلاب مشروطه ظهور کرد. اسامی مختلفی را می توان نام برد که در غزل دوره ی مشروطه بنام هستند چون صبا، ملک الشعرا، میرزاده عشقی، ایرج میرزا و فرخی یزدی که البته مضمون و محتوا و صورت کار هر یک از اینها با دیگری متفاوت است و هر یک از اینها جایگاه خودش را در شعر دوره ی مشروطه دارد اما غزل نئوکلاسیک در واقع پدیده ای است که ریشه هایش بعد از مشروطه شکل گرفته اما با انقلاب نیما به بلوغ می رسد و بعد از نیما پیروزمندانه جولان می دهد یعنی نیما در واقع نه تنها شعر نیمایی را به تحقق می رساند بلکه راهی تازه را پیش پای شاعران کلاسیک کار قرار می دهد که بسیار حائز اهمیت است در اینجا یاد کردن از شهریار که در واقع مانند پُلی میان کلاسیک کاران و نیما و شعر بود جای تأمل دارد. کسی که در واقع زبان ساختار غزل معاصر را تکان داد و دریچه های نویی به روی غزل در دوره ی معاصر باز کرد خود نیما بود، درست است که کسانی چون هوشنگ ابتهاج و بعد از او حسین منزوی و سیمین بانوی بهبهانی، ستونهای غزل نئوکلاسیک را پایه ریزی می کنند.

اما مسیر اصلی را پیشنهاد خود نیما در شعر به ما نشان می دهد.

-محمد میر

جناب پیری با توجه به تعریفی که از غزل ارائه فرمودید غزل امروز ما را چگونه ارزیابی می کنید؟ نوعی مغازله یا رویکردهایی با مفاهیم دیگر؟

اگر چه بخشی از این سئوال در دل جواب سئوال قبلی قابل پیگیری است اما هر دو گونه ی تعریف غزل (یعنی هم تعریف کلاسیک و هم رویکردهای نئوکلاسیک یا رویکردهای حماسی، اجتماعی) در دوره ی معاصر ما مورد اقبال قرار گرفته است یعنی شعر جوان امروز ما هم به مفاهیم رمانتیک و حتی احساساتی زده ی صرف و پوک و توخالی گرایش داشته و هم به مفاهیم اجتماعی و مردمی اش البته در هر دو گونه ی این رویکردها شاعران قوی و قابل بحثی وجود دارند.

از جمله پیروان حسین منزوی که اکثراً حوزه ی خراسان را بیشتر تحت تأثیر خود قرار داده است به این رویکردهای رمانتیک علاقه نشان داده اند.

از نوع احساساتی غلیظش به عنوان نمونه در نسل جوان خراسان به غزلهای علیرضا بدیع می توان اشاره کرد ولی در سطح کشور بیشتر رویکردها به مفاهیم اجتماعی معطوف بوده و در این گونه می توان غزلسرایان جوان و توانمندی را نام برد از جمله محمدسعید میرزائی، دکتر سیدمهدی موسوی، فاطمه اختصاری، پانته آ صفایی و…

-داوود صیاد

جایگاه ادبیات و شعر سیستان و بلوچستان را چگونه ارزیابی می کنید؟ نگاه آسیب شناسانه تان به این موضوع چگونه است؟

از دیدگاه بنده شعر سیستان و بلوچستان بیشتر متمرکز بوده بر شعر سیستان یعنی پایه های اصلی شعر در استان را سیستان تشکیل می داده است.

در شعر فارسی هر کس هم که دست به تحقیق و تفحص بزند این امر را تصدیق خواهد کرد. شعر فارسی بلوچستان چند نام آشنا، عزیز و پرکار دارد مثل حسین اربابی، حمید ملک زاده، جمال ناصر ملازهی در نسل جوان و در نسل کهنسالتر نیز نامهایی در شعر بلوچی بلوچستان قابل طرحند چون علی بخشی دستیاری، مرحوم قادربخش آبسالان، جناب بزرگزاده و… و محققینی نیز در سرزمین بلوچستان در حوزه ی شعر و زبانشناسی چون دکتر محمودزهی و… قابل طرحند.

اما شعر فارسی در سیستان با نامهایی از نسلهای متفاوت در نسل اول سیداقبال شاه سجادی، استاد مرحوم کاظمی (که اولین مجموعه ی شعر را تحت عنوان «ناله ی بلبل» در آورده اند) استاد عباسعلی باقری (در حوزه ی شعر آزاد) مرحوم خائف زاده، ابراهیم محمودی در نسل بعد نامهایی آشنا چون: استاد موسی شیرزائی (با مجموعه ی آنسوی فصول سرد) مهدی مشایخی (با مجموعه ی سخنی با تو سکوتی با خویش) حیدرعلی نخعی مقدم (هوشیدر) وحید کیخامقدم (دهانت بوی عشق می دهد) محمدعلی سرحدی، محمود ملائی، محمود خلیلی، مسعود میری، منصور مؤمنی، فرزاد مرادقلی، علی پودینه، حسینعلی منصوری، غلامحسین پیری و… و در نسل بعد امیدرضا میر، محمد میر (با مجموعه ی سرماگرفتگان زمینهای دوردست) ماشاءاله خلیلی، زهرا پردل، فرشته بزی، معصومه آتش فراز، معصومه هرمزی، معصومه سراجی، ساناز شهنوازی، داوود صیاد، داوود مختاری، محمدعلی گله بچه، محمد نوری صادق، محمدمختار شهرکی، محمد رضایی، مرتضی بختیاری و… روبرو هستیم، بررسی شعر این سه نسل جای بحث و درنگ و البته مجال بیشتری می خواهد که چند دفتر آن در مباحث آینده مورد واکاوی قرار خواهد گرفت.

-محمد میر

جناب آقای پیری حال که صحبت از شعر و شاعران این سامان شد بفرمائید که منظور از شعر گویشی چیست و چه تفاوتهایی بین شعر گویشی و ترانه می توان مطرح کرد؟

-شعر گویشی در واقع شعریست که بدون پیش زمینه و پیش آگاهیهای علمی یا دانشگاهی از دل عوام مردم برخاسته و کاملاً به شکل طبیعی دهان به دهان و سینه به سینه نقل شده و اکثر آنها نیز ثبت و مکتوب نگردیده است، دکتر عبدالحسین زرین کوب ریشه ی این اشعار عامیانه را ابتدا از یونان باستان دانسته، می گوید گروهی که اشعاری می خواندند تحت عنوان «پسودیا» که اشعاری عامیانه بود که دوره گردها از قریه ای به قریه ی دیگر سروده و خوانده می شد و در هر قریه بخشی به آن افزوده می شد به تناسب حال و هوا و بخشی دیگر تحت عنوان اشعار «ایامبیک» (به معنی هجو و طعن) و بیشتر نزدیک به زبان محاوره، در ایران ریشه های این نوع گویش به خسروانی ها باز می گردد که اشعاری با نثر مسجع و هشت هجایی بوده اند که نمونه ی آن (به لحاظ هجا در سرود کرکوی) بارزترین نمونه ی شعر دوره ی ساسانی مکتوب باقی مانده است، و اوستای جدید در دوره ای که هند و ایران به لحاظ فرهنگی یکی می شوند بخش هایی از این سروده ها را در بر می گیرد.

 

در ادامه، شعر گویشی در سیستان و بلوچستان سرودهای عاطفی و احساسی مردمیست که از بُنِ جانشان برخاسته و در شرایط و مراسم مختلف به حسب حال گفته و خوانده می شده است. بخشی از آنها در عرسیهای این اقوام و بخشی در مرگ و عزا (تحت عنوان «ارده خوانی») که رباعیهای بسیار حزن انگیز و جانگدازی است و بخشی دیگر عاشقانه) یا تک بیت ها و سروده هایی است که خوانده می شده گفتیم برای غم و مرگ «ارده» می خواندند و برای شادی یا عاشقانه سرائی «سیتک» را پیشکش می کردند، سروده هایی با لحن و زبان عامیانه در اوج سادگی و احساس ژرف و در بلوچستان از نواهایی تحت عنوان «لیکو» برای بیان احساسات اقوام بلوچ استفاده می شده که بعضاً بسیار هم خواندنی و شنیدنی است.

سروده های لیکوها سروده های مملو و سرشار از غنای احساسات و در بخشی لحظاتی تأمل و تفکربرانگیز را شکار کرده و شاعر لیکوسرود به قومش پیشکش می کند. در حوزه ی شعر گویشی سیستانی باید از کسانی نام برد که بنیانگذاران این کارند استاد رئیس الذاکرین، به عنوان برجسته ترین چهره ی شعر گویشی با آثاری متفاوت است.

و اولین کسی است که شعر گویشی را از حوزه ی احساساتی گری صرف به بستر اندیشه سوق داده است در ادامه نسلی جوان اما بسیار پرشورتر که از نظر بنده شعر گویشی را عالمانه تر و با وسواس بیشتری ادامه داده ولی نابتر، هنرمندانه تر و شاعرانه تر را به مخاطب شعر گویشی پیشکش می کنند. از این چهره ها نامهایی که قابل ذکر و برجسته اند، در ابتدا علیرضا پودینه (پیام سیستانی) فرزاد مرادقلی، حسینعلی منصوری، وحید کیخامقدم و در ادامه، شاعران جوانتر چون محمد میر، ماشاءا… خلیلی، سعید حاجی حسینی، داوود صیاد و… قابل ذکرند.

-محمد میر

البته جناب پیری بارها شنیده ام میدانی که حضرتعالی جزء یکی از پنج رکن شعر گویشی مطرح بوده و هستند که به زعم خودم اگر قرار باشد ترتیبی برای این پنج نفر قائل شد حضرتعالی بی هیچ تعارفی در اوایل این رده بندی قرار خواهید گرفت. اما چرا نامی از خودتان نبردید؟

بگذریم

-داود صیاد:

برای بنده و بسیاری از علاقه مندان شما دانستن یک مورد بسیار اهمیت دارد و مشتاقیم بدانیم چه کسی در زندگی شعری غلامحسین پیری بیشترین تأثیرگذاری را داشته است و چرا؟

-توی این گروههای مجازی شاعری است بنام «علیرضا سنچولی» که اگر چه با هم اختلاف و تفاوتهای ماهوی داریم ولی با این همه بین آدم های این روزگار و متشاعرها گل است همیشه مرا که می بیند می گوید” غلامحسین یادت هست انشایی را که خواندی و آقای اویسی را به گریه انداختی و به تبعش ما را…!”

سند این نقل قول با دو کتاب شعرش حی و حاضر است باری نخستین کسی که مشوق من بود و حق بسیار فراوانی بر گردنم دارد و هرگز هم نتوانستم ادایش کنم آن مرد بزرگ آقای «اویسی» است به قول استاد «شیرزایی» (چراغ با شعله معنا می یابد و انسان با شعاع دانایی…) اویسی شعله را در دلم روشن کرد و بعد از او پدر مهدی مشایخی که معلم عربی من بود و هر روز صبح سر صف دبیرستان برایمان شعر می خواند دومین تأثیرگذار و مصحح سیاه مشقهایم بود، استاد مزار گلستانه و استاد ابراهیم سرحدی دبیران دوره ی دبیرستانم بودند و البته مشوق کارم.

تا اینجا که فهمیدیم حافظ چه می گوید:

«دلا خو کن به تنهایی که از تنها بلا خیزد» تازه چند سالی است رسیده ایم به اینکه معنا و مفهوم گوشه ماشینی و کار در خلوت را تجربه کنیم و بیاموزیم و البته تا آخر عمر همچنان باید آموخت و آموخت و به قول سقراط بعد دانست که هیچ چیز ندانست.

-محمد میر

یکی از مباحثی که در ادبیات معاصر بسیار بااهمیت و مورد توجه می باشد حضور نیما و تأثیرگذاری آن بر شعر و ادب فارسی و فروپاشی ساختار ارگانیک هزار ساله ی شعر فارسی می باشد حضرتعالی تأثیر نیما بر شعر فارسی در دوره ی خود نیما و پس از آن را چگونه ارزیابی می کنید؟

-می دانید که نیما به معنی کماندار کوهستان است و بنده معتقد نیستم که نیما ارگانیسم شعر فارسی را از هم پاشیده است حتی در حوزه ی موسیقی شعر، خیلی ها تصور می کنند که نیما وزن کلاسیک و عروضی شعر فارسی را شکسته پس به آن لطمه زده است و این حرف ظلم بزرگی است بر نیما. نیما با توجه به تسلطش بر شعر کلاسیک قبل از خود و موسیقی شعر، تنها با شکستن بحور عروضی نه تنها به وزن شعر فارسی لطمه نزد بلکه دامنه و اوزان را در شعر به شدت گسترش داد. کافی است این موضوع را با تجربه های شعری مان بیازمائیم. شما در شعر نیمایی از وزنهای شعر فارسی خارج نمی شوید و هجاها را همچنان دارید فقط دایره ی استعمال و بکارگیری این اوزان و کاربرد هجاها وسعت می یابد حال بگوئید نیما به گسترش وزن شعر فارسی خدمت کرده است یا خیانت؟

در بسیاری از کتابهایی که منتقدین شعر ما نوشته اند متأسفانه به این موضوع از همان نگاه کهنه نگریسته اند گویا که برای ما شاعران نیما چون حافظ البته با رویکردهای متفاوت روزبروز نوتر و عمیق تر آشکار می شود هنوز هم شعر نیما با اینکه به لحاظ زبانی سنگین و متکلف است و واقعاً ده شعر نیما را نمی شود پشت سر هم خواند و خسته نشد ولی هنوز هم در فونداسیون شعر و فرم شاعری همپایش پیدا نشده، حتی در زمینه ی بکارگیری اوزان مرکب در شعرش غیر از شاملو که حوزه ی کاری اش متفاوت بود، دیگران به گردش هم نمی رسند.

و اما تأثیر نیما بر نسلهای بعد:

همچنان که قبلاً گفتیم بنیانگذار نوگرائی در قالبهای کلاسیک و کاملاً کهنه خود نیما بود حتی امروز هم که کارهای کلاسیک به شیوه و زبان نو را تجربه می کنیم حاصل کار بزرگ این ابرمرد است.

معلوم است تأثیر نیما بر شاعران بعد از او کافی است شما لحظه ای بیندیشید که نیما از پشت انقلاب مشروطه با آن تئوری که در نظر آورد ظهور نمی کرد چه اتفاقی می افتاد؟

هنوز ما بر سر سفره ی حافظ و سعدی و نظامی و خاقانی و… نشسته بودیم و از دسترنج آنها می خوردیم، نه حرکتی در فرم و نه گرایشی نو در زبان.

در ناوک مژگان خیره بودیم و در جعد گیسو پریشان. وای.

تازه می فهمیم نیما یعنی چه.

اخوان و شاملو از کجا در آمدند و جریانات شعری پس از دهه ی شصت احمدرضا احمدی، بیژن جلالی، پرویز اسلامپور، بهرام اردبیلی و سیدعلی صالحی، منوچهر آتشگه و یدا… رویایی و…

حالا آقای «براهنی» هی نیما، اخوان و شاملو را به باد حرف بگیر (لازم است بگویم که این تازگیها. براهنی در رمانی که زیرزمینی در تهران در آمده و به دست دوستان خواهد رسید نیما و شاگردانش را به باد فحش گرفته و به وطن یعنی ایران توهین کرده چه جور هم.)

این آقا اگر تُرک است و زبان فارسی نمی داند و به تبعش هرگز شاعر شعر فارسی نشد که نشد با فحش دادن به نیما و شاگردانش و توهین به ملت ایران یعنی من و تو شاعر می شود؟؟؟! بگذریم.

-داوود صیاد

شاید یکی از جنجالی ترین سئوال هایم این باشد به نظر شما از جوان ترهای شعر امروز در سیستان و بلوچستان کدام توانسته است تا حدودی با اشعارش همگام با اندیشه های غلامحسین پیری در حوزه ی شعر باشد؟

با این اغراق سئوال برانگیز فکر نمی کنید کلاهی که تا گوشهایمان پائین می آید سر بنده گذاشته اید؟

چون تعارف نداریم و حوزه ی هنر هم تعارف بردار نیست بی پرده این را می گویم ما خودمان عمری که کار کنیم تازه آنهم اگر لیاقتی باشد در این شلوغی ترافیک اندیشه ها و گفتمانهای متضاد خاک ره هم نخواهیم بود چه برسد که کسی با مقیاس ما سنجیده شود بنده خودم را سنجه ای نمی بینم و این از سر تعارف نیست. اما در هر یک از این نسلی که در شعر سیستان نام بردیم جدای از بلوچستان که آن را هم روشن کردیم چهره هایی امید به ماندگاری شان در عرصه ی شعر و ادبیات خودش را بیشتر نشان می دهد. در عرصه ی داستان نویسی فرهاد سرگلزائی دولت شفیق خودش را در خلوتش به رخ می کشد، ناصر نخزری مقدم و داستانهایش نیز یادمان باشد.

امیدوارم کسی از قلم نیفتاده باشد و اگر هم افتاده چون امین ا… سرابندی، قاسم سیاسر، عبدالحسین فرزاد، دکتر رخشانی، دکتر غلامرضا عمرانی و کسی یادم رفت از او بیشتر بنویسیم و شاید در فرصتی به تفصیل استاد عباس عارف که مهر است و لطف ماندگار.

-محمد میر

جناب پیری چگونه خلوت و عزلت گزینی خویش را با تأهل و پیچیدگیهای زندگی امروز تلفیق و تفکیک می کنید؟

آرام آرام زندگی در بطنش برای هر کسی تعریفی از خود ارائه می کند و چهره ای از خود نشان می دهد نیکبخت باید باشی که زندگی در هیأتِ زنی اهل شعر بر تو نازل شود و لطف باریتعالی بر بنده وزیده است. نیچه ،جمله ی معروفی دارد که می گوید: «زندگی جز با چاشنی جنون قابل تحمل نیست»

ببینید در دستگاه فکری این فیلسوف دستگاه مند زندگی چه چهره ای از نقاب گشوده است باری جناب میر شما و همه ی دوستانی که بر بنده وارد می شوید شاهدید که لطف این زن و مداومت هایش در تر و خشک کردن بنده و زندگی، شعر را در زندگی ام به سلطنت نشانده است.

-داوود صیاد

می دانم که این فرصت اندک مجالی برای پاسخ دادن به همه ی سئوالهایم را نخواهد داشت از همین روی از جنابعالی تقاضا می کنم تا فرصتی دیگر را در آینده خدمت برسیم و دوباره بحث شعر و هنر و ادبیات را پی بگیریم.

-خاک پای دوستان اهل دل.