چند قدمی با سرما گرفتگان زمین های دور دست! - پایگاه اطلاع رسانی و تحلیلی نــی زار

به گزارش سرویس رسانه های دیگر رسانه خبری تحلیلی نی زار : داود صیاد ، جوانی که داشته های متعدد هنری اش او را در عرصه فرهنگ و هنر صاحب نام نموده مطلبی با عنوان “چند قدمی با سرما گرفتگان سرزمین های دور دست ” که به نقل از او گذری بر مجموعه شعر ارزشمند محمد میر است . در شماره ۲۸۳۴ -چهارشنبه ۵ شهریور ۹۳ روزنامه زاهدان منتشر نموده است .

به پاس ارج نهادن به قلم ایشان و هم چنین آشنایی مخاطبین گرامی با شاعر گرانقدر محمد میر متن کامل این نوشته تقدیم نگاه ارزشمند شما می شود .

چند قدمی با سرما گرفتگان سرزمین های دور دست !
محمد میر ، شاعر نام آشنا، مهربان و خوش اخلاقی است که نخستین روز های زندگی اش را در زادگاهش،زابل سپری کرده است . کمتر کسی است که دل در گرو ادبیات بومی سیستان وبلوچستان داشته باشد و نام محمد میر را نشنیده باشد .
او متولد ۵۶ است و خیلی ها اصرار دارند که هنوز او را شاعری جوان بخوانند! محمد میر در زمستان ۹۲ ماحصل سالها تلاش و فعالیت خود در حوزه ادبیات را با مجموعه شعری به نام«سرما گرفتگان زمین های دور دست» در انتشارات پیام اندیشه و با همکاری حوزه هنری سیستان وبلوچستان روانه بازار فرهنگی استان نموده است .

مجموعه شعری که با مقدمه غلامحسین پیری، پنجره ای از اندیشه ، خیال و سبک ویژه ی محمد میر پیش روی مخاطبش می گشاید، او را درگیر فضای خاصه ی اشعارش می کند ، گوشه ای از تاریخ و باور های کهن دیارش را به تصویر می کشد ، عشق و عصیان و آشفتگی و نشاط را در هم می آمیزد ، تصویر هایی از شمالی ترین تا جنوبی ترین نقطه ی محل زندگی اش نقاشی می کند و گاهی نیز مرزها را در می نوردد و با اشاره ای هرچند کوتاه، تکه ای جا مانده از موطن اصلی خویش را در شعرش پیوند می زند .

رولان بارت (نویسنده ، نشانه شناس و فیلسوف معروف فرانسوی) عبارتی دارد به این مضمون که « جمله با سخن به اتمام می رسد و ادبیات با اتمام جمله آغاز می شود» عبارتی ژرف که می توان بسیاری از شعر های این مجموعه را هم داستان با این مضمون دانست .

مخاطبان امروز شعر ، پس از دو دهه تربیت در سبک هایی که غلامحسین پیری آنان را سست و بی بنیان می داند و به راستی نیز چنین است ! از تکرار و یکنواختگی بی محتوا در کالبد اشعار به ستوه آمده اند، کاهش مخاطبین اشعار فرم و پست مدرن و امثال این ،خود دلیلی قاطع بر اثبات این سخن است و همین عوامل خواننده ی آشنا به شعر،سرما گرفتگان سرزمین های دور دست را با اثری عاری از این غوغا نگاری ها می بیند .

زبان شعری محمد میر ویژگی های خاصه ی خود را دارد . اینکه او در جای جای این مجموعه عناصر بومی و ناشناخته های بسیاری را در شعرش درگیر می کند مخاطبش را به شگفتی وا می دارد . او از داشته های کهن سرزمینش می گوید و از روزگار آبادانی زادگاهش با حسرت یاد می کند و گاهی آنچنان در اندیشه ی خاصه ی خود و دلبستگی به زادگاهش غوطه ور می شود که حافظ را نیز از اهالی گوری می داند! (ر.ک شعر حافظ ص۷۱ همان مجموعه- گوری : نام روستایی در سیستان)
از سوی دیگر آنچه مجموعه شعر محمد میر را متمایز می کند معانی و اقتضای حال آن است. کلام خواه موزون باشد و خواه غیر موزون، وقتی می خواهد در اذهان وعقول تصرف کند شرطش آن است که به قول سکاکی مطابق باشد با اقتضای حال .یعنی باید با آنچه اوضاع و احوال ایجاب می کند مطابقت داشته باشد و این است آنچه ادبا بلاغت خوانده اند .(عبدالحسین زرین کوب ، شعر بی دروغ شعر بی نقاب) وقتی کلام شاعر با مقتضای حال مناسب باشد در اذهان وعقول تصرف می کند، چیزی که از آن به عنوان سحر بیان یاد می شود . و برخی از اشعار این مجموعه نیز سحر بیان قدرتمندی در لابلای ابیاتش دارد!

اگرچه بسیاری شعر را هنری ترکیبی از مجموعه هنر های دیگر می دانند و عده ای همچون والتر پاتر انگلیسی همه هنرها و حتی شعر را به موسیقی نزدیک می داند اما من با لسینگ لائوکون (نویسنده، فیلسوف، نمایش نامه‌نویس و منتقد هنری آلمانی۱۷۲۹-۱۷۸۱ ) در باب اینکه شعر و نقاشی را در یک راستا ببینم هم عقیده ترم و از همین رو بسیاری از غزل های میر را همچون تابلوی نقاشی می بینم که با چیره دستی تمام،زوایای آشکار و نهان اثرش را به درستی به تصویر کشیده است .شاید غزل اسکله او را بتوان از این جمله دانست .

ماهی ،هوای تر ، وکسی پای اسکله
مردی نشسته درحوالی زیبای اسکله
ساحل خمیده بر خُم دریای خشمگین
می نوشد از شراب شرر زای اسکله
صیاد گرم کشتن و کپّور مرده است
بر سنگفرش خونی بالای اسکله
حس بدی است دیدن مرگ عروس آب
دیگر نمی روم به تماشای اسکله
….. (ر.ک همان مجموعه ، اسکله ص ۵۱)

و اما از همه مهم تر داستان ردیف و قافیه در شعر میر است . در شعر بایستی بین شاعری و قافیه سنجی فرق گذاشت و بهر حال عشق به قافیه بندی را نباید با قریحه شاعری اشتباه کرد به قول زرین کوب کلام موزون اگر در نفوس بی تاثیر باشد نه وزنش آن را می تواند به درجه شعر برساند و نه قافیه اش ! اگر شاعر با آن طبع لطیف و احساس و اندیشه اش را به فلزی تشبیه کنیم که در کوره خلاقیت تفته شده ، این وزن وقافیه است که با قدرت و لعابش می توان این فلز را به فولادی سخت یا فلزی گرانبها تر مبدل ساخت . در هر صورت ضرورت از لوازم و دشواری های قافیه است و کسانی که خربزه ی قافیه را چشیده اند پای لرز ضرورتش هم نشسته اند. به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را ! خاصیت مهم قافیه در شعر آن است که نظم و ترتیبی به شعر می دهد و اجزاء آن را متناسب می کند . ضبط و ربط آن ها را آسان می کند و موجبات تقویت وزن و آهنگ شعررا فراهم می کند . والبته اینها در صورتی است که قافیه بی تکلف باشد . در ادبیات امروز ایران اینکه شاعر قافیه اش را به گونه ای انتخاب کند تا مخاطبش قبل از رسیدن به کلمه قافیه آن را در ذهنش مجسم کند رواج فراوان دارد ، موضوعی که این روزها فاضل نظری بیشترین بهره را از آن می برد . در همین باب گفته اند که قافیه بایستی مانند مهمانی باشد که انتظارش را می کشند ، نه آنکه چیزی باشد نا تراش و مزاحم (شعر العجم/۷۴ به نقل از العمده، ابن رشیق/۴۹) و محمد میر در غزل های گزو گندم ، اسب۱، گرد آفرید ، شی مرید و … از این فن به خوبی بهره جسته است.
از این ها که بگذریم آنچه وجه تمایزی برای سرما گرفتگان زمین های دوردست می توان یافت استفاده مکرر شاعر آن از ردیف های اسمی است . یکی از مضامین اصلی غزل تکرار است و ردیف ،با تکرار شدن خود با این مضمون پیوند می خورد . ردیف های اسمی همچون (فرنگیس ، اسب، گز،اسکله ، کوه و…) در بسیاری از غزل های این کتاب یافت می شود .

از در گذشت و رد شد از دربار با اسب
از خاک باران خورده،سرزد،یار با اسب
اسرار خون آلود تاریخ کهن را
می گفت آن پیر کهن انگار با اسب
مردی که از میدان «ری» تا خاک «زابل»
را رفته و برگشته صدها بار با اسب
باید بگوید قصه های تلخ و شیرین
از روزگاران کهن بسیار با اسب
اسب آفت جانهای شاهان جهان است
جان داده «بهرام» یلِ بیدار با اسب
بسیار ،سر از پیکر مردان عالم
افتاده در میدان ،پس از پیکار با اسب
ای کاش «کیکاووس» پیش از مرگِ «سهراب»
می رفت میدان لااقل،یکبار با اسب
ای اسب بعد از مرگ «رخش» و مرگ «شبدیز»
هرگز نمی گردد کسی سالار با اسب!

همانگونه که پیش تر ها نیز به آن اشاره نمودم یکی از مهم ترین ویژگی های مجموعه شعر محمد میر حضور عناصر بومی در شعر اوست . واژه های آشنایی برای مخاطبین بومی که بر همزادپنداری بیشتر آنان کمک شایانی می کند و واژه های غریبه ای برای مخاطبین غیر بومی اش ،که هر یک از این واژه ها به عنوان سفیر فرهنگی کوچکی داشته های سرزمینش را در معرض نمایش قرار می دهد .

گز، نماد استواریِ سرزمینش آنچنان اورا می شوراند که نخستین غزل خود را به آن اختصاص می دهد و در جای جای اشعارش به هر نوعی از اون سخن می گوید . شاعران بسیاری هستند که با برخی واژه ها الفتی دیرینه دارند و ناخودآگاه در شعرشان به کار می برند به نوعی که رد پای آن را می توان در بسیاری از اشعارشان یافت . محمد میر و گز نیز چنین داستانی دارند . جهان شمولی و وسعت معنایی گز(نام درختی که در سیستان می روید) آنچنان برای محمد میر گسترده است که در هیچ پاورقی شرحی برای آن ننوشته است . شاید دانستن چرایی این دلبستگی دست مایه گفت و گویی با او در آینده شود!

از این ها که بگذریم ،پلواریسم اندیشه ای در شعر میر رواج دارد. این دید تکثر گرایی وجه تمایز دیگری است که بر مهارت زبان شعری او می افزاید . میر در مجموعه شعرش تنها به زادگاه و احوالاتش نپرداخته است او در دو غزل شی مرید ص۶۱ و هانی ص ۶۹ ادای دینی به هموندان بلوچ خود نیز نموده است . او در پاورقی شعر شی مرید که آن را به برادران بلوچ خود تقدیم نموده، هانی وشی مرید را لیلی و مجنون بلوچستان یاد کرده است.

سرما گرفتگان زمین های دور دست حتی پا را از این نیز فرا تر گذاشته و در عزل کابل ص۵۹ با این بیت
برای دختر ِ«مهراب شاه» کابلی از نو
بساط عشق را می گستراند «زال» ایرانی

پیوند های دیرین میان این دو دیار را یاد آور می شود و آرزومند است که بانوی کابل نیز چشمی برای برای عاشقان خود بچرخاند! یا در کار کوتاهی که در صفحه ۸۱ به مادربزرگش رودابه دختر مهراب تقدیم کرده آورده است :

مادر سلام ، با توکه بیگانه نیستم
عمری خراب و کولی و دیوانه زیستم
محتاج شانه های تو بیقرار تو
درکوچه های خالی «زابل» گریستم!

بخش های پایانی کتاب وی نیز به اشعار او در قالب غیر کلاسیک می پردازد . در باره ی این بخش همین قدر بگویم که میر خوب می داند که فضا سازی در سطر های اولیه و ضربه نهایی در سطر های پایانی تنها راه موفقیت این گونه شعر هاست و او این فن را نیز به خوبی به کار گرفته است.
سخن کوتاه آنکه «اگرچه عرض هنر پیش یار بی ادبی است » و می دانم که این چند سطر گنگِ نامفهوم حتی به گوشه ی اندکی از زیبایی های وافر این مجموعه ارزشمند هم نمی پردازد اما خوانش این مجموعه را به مشتاقان ادبیات توصیه می کنم .
داود صیاد – بامداد ۲۷ مرداد ۹۳

جلد کتاب محمد میر