لزوم بازشناسی مردم سیستان و بلوچستان/درسی از حادثه‌ی خروج قطار زاهدان-تهران از ریل - پایگاه اطلاع رسانی و تحلیلی نــی زار

نی زار : سال ۱۳۶۰ برای اولین بار به همراه تعدادی از جهادگران جهادسازندگی سیستان، در سفری که حدوداً یک هفته طول کشید، همه‌ی شهرستانها، دهستانها و روستاهای بزرگ استان سیستان و بلوچستان را دیدیم و با فعالیت‌های آن نهاد انقلابی و ظرفیت های منطقه آشنا شدیم.

مردم همه‌ی شهرستانها به ما جهادگران، عشق می ورزیدند و از صمیم قلب دوست مان داشتند و البته این مهربانی دوسویه بود و هست.

سال ۱۳۷۳ سیلابی در نیکشهر خودروی ما را ۴۰۰ متر با خود برد و من و همراهان، از آن حادثه زنده ماندیم، اما جراحاتی داشتیم، وقتی مردم روستای «جلایی کلگ»، متوجه شدند، ما را به منزل بردند و آن شب، هرکدام درمانی برایمان انجام می دادند، یکی پماد، یکی نوشیدنی دارویی، یکی ماساژ سنتی و خلاصه از تمام وجود مایه گذاشتند و فردای آن روز در حالی که بهبودی نسبی یافته بودیم ما را به سمت نیکشهر، بدرقه کردند.

در سال ۱۳۷۴، جهادگر مرحوم رشید پیری، وقتی برای برقرسانی روستای «ملارضا سرحدی» بالای تیر برق، جان داد و پیکر مطهرش، خشک شد، مردم روستا، زن و مرد آمده بودند. ملاحمزه سرحدی، خانم ها را زیر تیر برق جمع کرده بود، برایشان نوحه و روضه می خواند و برای جهادگر مرحوم، عزاداری می کرد و در پاسخ من که از او خواستم در آن گرما، به خانم ها بگوید بروند، گفت: «در مقابل خدمت جهادگران جهادسازندگی ما باید جان خودمان را بدهیم.

در سال ۱۳۶۵ در روستای«مُکی نیکشهر»، وقتی در اثر اختلاف، کدخدای روستای «گروکی دپ» کشته شده بود و منطقه ناامن شد، مردم روستای مُکی به دفترم آمدند و گفتند: «جاده سازی را تعطیل نکنید.»، سپس دیوار انسانی برای حفاظت از جان جهادگران تشکیل دادند و ما جاده ی «گروکی دپ-مُکی» را احداث کردیم.

داستانهای فراوانی از این دست در مهربانی عامه ی مردم استان را ادراک کرده ام که در حوصله‌ی این یادداشت نیست و البته عملیات ایذایی اندک فریب خوردگان دشمن و یا منفعت طلبان قاچاق مواد مخدر را همیشه و در هر شرایطی از عامه ی مردم، جدا می بینم.

نوشته های دو تن از حادثه دیدگان قطاری که در حوالی روستای«شورو، بخش کورین، شهرستان زاهدان»، از ریل خارج شد، به دستم رسید و شنیده های دیگر نیز بر آن دلالت دارد که به نوشته ی آقای دکتر محمد گلوئی برای توصیف این انسانیت، اکتفاء می کنم:

پس از واژگونی، موفق شدم خودم را به بیرون واگن بکشم. زمانی که هنوز هیچ نیروی امدادی به محل حادثه نرسیده بود. سیل عظیمی از موتورسیکلت سواران و خودروها را از دور مشاهده کردم که سراسیمه خود را به محل حادثه می رساندند. از دور مانند لشکری شتابان به سمت قطار واژگون شده به نظر می رسیدند. به محض رسیدن انگار که از قبل دوره های مدیریت بحران دیده باشند به دسته هایی تقسیم شده و هر دسته به سمت یک واگن برای کمک رفتند. مصدومین حادثه را به بیرون واگن منتقل می کردند. عده ای از آنها مراقب مصدومین بودند و عده ای داخل واگن ها در حال خارج کردن مصدومین. بسیار هماهنگ!

عملیات نجات، انتقال و پرستاری را به زیباترین شکل ممکن با دست خالی انجام دادند.

پسر بچه های روستای شورو از زیر واگن از محلی بسیار پر خطر وارد واگن ها می شدند و به سایرین خبر می دادند که آیا مصدومی در آنجا هست یا خیر؟

روستائیان از دادن کفش و لباس و موبایل هایشان به مسافرین دریغ نمی کردند.

روی سخنم با آنانی است که سریال و فیلم می سازند و تا در ماجرای آن نامی از این استان برای اثبات ناامنی، شرارت، اعتیاد و قاچاق نبرند، روان بیمارشان، آرام نمی گیرد.

اگر راست می گویید بیایید از این صحنه های انسانیِ خلق شده توسط اکثریت مطلق مردم سیستان و بلوچستان، فیلم و سریال و مستند بسازید.

جمع شدن دور کثافات، هنر مگس ها است، چرا چون زنبور، از شهد انسانیت، مروت و جوانمردی، وطن دوستی و مرزبانی مردم این استان فیض نمی برید؟

عباس نورزایی

برچسب ها :

این مطلب بدون برچسب می باشد.